نوشتن دعای محبت روی کاغذ
نوشتن دعای محبت روی کاغذ | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت نوشتن دعای محبت روی کاغذ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با نوشتن دعای محبت روی کاغذ را برای شما فراهم کنیم.۱۶ اسفند ۱۴۰۳
نوشتن دعای محبت روی کاغذ : وزارت در نشریات، به ویژه کتابچه راهنمای ، و نوارهای صوتی و تصویری ادامه خواهد داد. از طریق وزارت من و از طریق بسیاری از افرادی که به آنها کمک کرد ادامه خواهد یافت.
دعا به من گفته است که زمان بیشتری را با خانوادهام بگذرانم و به خدمت و تجارت ادامه دهم. من انتخاب کردم که خواجه روحانی باشم.
نوشتن دعای محبت روی کاغذ
نوشتن دعای محبت روی کاغذ : کتاب مقدس می گوید که خواجه هایی وجود دارند که به این شکل متولد شده اند که توسط انسان ساخته شده یا به عنوان یک روش زندگی انتخاب شده اند.
عدد هفت در مرگ ارلاین برجسته بود. از نارسایی کلیه تا مرگ ارلاین هفت سال بود. ارلاین هفت نوع پزشک مختلف داشت که سعی می کردند او را زنده نگه دارند.
ارلاین هفت روز پس از دفن مادرش به خاک سپرده شد. من و ماری هفت روز تا مرگ ارلاین روزه گرفتیم. باشد که خدا شما را به تمام حقیقت بیاورد، شما را با همه برکات روحانی برکت دهد.
و همه نیازهای شما را از ثروت او در جلال توسط مسیح عیسی برآورده سازد. شهادت ارلاین در مورد تحویل او ۴۳۰ پس زمینه من سابقه هندی-انگلیسی-آلمانی-فرانسوی دارم. بر هر کدام از این افراد نفرین است.
هندی ها شیاطین را می پرستیدند. برخی از انگلیسی ها و اروپایی ها دروید بودند که شیطان را می پرستیدند. پدرم در بیگناهی در برخی از اعمال غیبی – حذف زگیل و جادوگری آب – شرکت کرد. از پدرم نفرین ماسون ها و سرخپوستان آمد.
مشکلات جسمی در نتیجه نفرین بر عبادت هندی ها به وجود آمد: تیروئید غیرفعال، اختلالات زنانه و بیماری قلبی. مادرم یک اسکیزوفرنی پارانوئید با پیشینه هندی-انگلیسی بود.
بیماری عاطفی او باعث شد که من از مشکلات عاطفی به رهایی زیادی نیاز داشته باشم. شهادت زیر به شما کمک می کند تا بفهمید روح (ذهن، اراده و احساسات) چگونه کار می کند. همچنین به شما نشان می دهد که چگونه شیطان با نفرین به بدن فیزیکی با شیاطین حمله می کند.
شهادت اصلی در مورد تحویل در ژوئیه من وارد شدم. آیا می دانید واقعاً ممکن است که در ذهن خود آرامش داشته باشید؟ من در بیشتر عمرم دختر، همسر، مادر و زن متوسط شما بودم.
در ذهن من هرگز صلح واقعی وجود نداشت، فقط نوعی صلح ساختگی وجود داشت. من به خصوص بد خلق نبودم، اغلب عصبانی و اغلب افسرده نبودم.
زندگی برای من بعد از ازدواج یک حرکت مداوم بود – مکان های جدید – افراد جدید – خانه های جدید. از همه آنها لذت بردم خانه های ما از بهترین و زیباترین خانه های اطراف بود. تزئین آنها برای من بسیار خوشحال کننده بود.
بردن فرزندانم به مکان های جدید و آشنا کردن آنها با تجربیات جدید هیجان انگیز بود. ما تمام ایالات متحده، کانادا و مکزیک را گشتیم. بزرگترین لذت تماشای بچه ها از همه چیزهای جدید و غیرعادی بود که ما با آنها روبرو شدیم.
پسرمان بر اثر تصادف در بازی جان باخت. حالا همه این خانههای دوستداشتنی، مبلمان زیبا، مکانهای هیجانانگیز، مردم سرگرمکننده و اوقات خوش مانند زباله به نظر میرسیدند.
در این زمان ما به عشق عیسی و قدرت خدا پی بردیم. دیگر هرگز مثل قبل نخواهیم بود بعد از گذشت پنج ماه، از مینیاپولیس به جنوب بازگشتیم. در باتون روژ در جلسات در مورد شفای الهی و تعمید در روح القدس شنیدیم. من به هر دو نیاز داشتم.
به مرور زمان از آلرژی، کمر بد و غیره شفا یافتم و در روح القدس تعمید گرفتم. من و ژن به جلسات رفتیم، شهادت دادیم و برای مردم دعا کردیم و معجزات شفا و غسل تعمید را دیدیم.
برای حدود شش ماه همه چیز خوب پیش می رفت، اما با گذشت زمان، برخی نگرش ها و دردها ظاهر شد و من بسیار ناراضی، بد خلق و افسرده بودم. ساعت ها وقت گذاشتم تا به ژن بگویم که چقدر با من بد رفتار کرده است.
من به این باور رسیدم که او کارهایی انجام داده است که نکرده است. اگر به بیانیه قبلی من نگاه کنید، خواهید دید که از حرکت کردن لذت بردم. یک بار که مریض بودم، نمی خواستم حرکت کنم. بقیه زمان ها از آن لذت بردم.
بنابراین، به خودم اجازه دادم باور کنم که او فقط برای اینکه به من صدمه بزند و زندگی را برای من بد کند حرکت کرد. من او را متهم کردم که از زمان مرگ بایرون، من و ماری را از زندگی اش محروم کرده است.
جین هرگز نمی دانست وقتی به خانه می رسد چه انتظاری داشته باشد — شاید یک ماهیتابه روی رشته فرنگی. خواندن کتاب مقدس، دعا یا روزه گرفتن حداکثر برای بیش از یک یا دو هفته کمکی نکرد.
من سعی میکردم به ماری کمک کنم که در حال گذراندن انواع تغییرات برای مرگ برادرش بود، اما فقط اوضاع را بدتر کرد. او نیز پر از کینه و درد شد و تلخ و خشمگین شد. من و ژن روزه گرفتیم، نماز خواندیم و صحبت کردیم.
روزه می گرفتم و دعا می کردم که خداوند ژن را درست کند. من آنقدر نابینا بودم که مطمئن بودم کامل هستم — خوب تقریباً. بعد از یک سال یا بیشتر، نشسته بودم و مشغول خواندن مزمور ۹۱ بودم.
نوشتن دعای محبت روی کاغذ : همیشه آن را دوست داشتم، اما ناگهان مثل یک سطل آب یخ به من برخورد کرد. مزامیر برای من درست نبود. آرامش نداشتم و همیشه عصبانی و بد خلق بودم.
من (زمانی که شیطان شما را متقاعد می کند که به دیگران به عنوان مشکل نگاه کنید) حتی شروع به تعجب کردم که آیا خدا فقط با من بد رفتار می کند.
روی کاناپه نشستم و شروع کردم به دعا کردن: “خدایا اگر امشب به من کمک نکنی من به کلی از کلیسا بیرون می روم و برای همیشه به دنیا می روم.
به خدا گفتم که وضعیت ژن بدتر از من است. او همه مشکلات من است خدا حرفش را قطع کرد و دوباره همان دعا را شروع کردم. خدا دوباره گفت: “جن را بگیر تا برایت دعا کند”.
از تمام کشیشان، معلمان و مبشرانی که میشناختیم در حال انجام نماز پرسیدم. خدا جواب نداد؛ آیا تا به حال متوجه شده اید که او با شما بحث نمی کند؟ از آنجایی که فردی مصمم بودم.
دوباره شروع کردم، “خدایا باید امشب کمکی داشته باشم، اگر آن را دریافت نکنم، کاملاً ترک می کنم.” او گفت: “جین را بگیر تا برایت دعا کند”. خدا نه سختگیر بود و نه محکوم. به نظر می رسید از اینکه من بالاخره درخواست کمک کرده بودم و واقعاً منظورم بود، خوشحال بود.
به نظر می رسید که او تحت تأثیر قرار نگرفت. او هم همین افراد و همین بهانه ها را مطرح کرد. اما بهترین آنها این بود: “من نمی دانم چیست؛ من نمی دانم چگونه این کار را انجام دهم”.
بعد از کلی بحث تصمیم گرفتیم به اتاق خواب برویم و وسط تخت بنشینیم. روبه روی هم نشسته بودیم، ژن شروع به دعا کرد و ذهنم شروع به سرگردانی کرد.
او مدتی به زبانها دعا کرد و شروع کرد به گفتن جملات عجیبی مانند: «به نام عیسی از همسرم بیرون میآیی». یک چیز را به خوبی به خاطر دارم این بود که در ابتدای نامگذاری هر شیطان، فکر می کردم “من آن را ندارم”.
همانطور که او رد، آسیبها و ارواح خویشاوند آن را صدا میزد، روحالقدس به من نشان میداد که چگونه این ارواح وارد من شدهاند، و چگونه مرا در تمام تلاشها برای اینکه خودم باشم، کنترل و مقید کردهاند.
طرد شدن باعث شد من از اهدافم در زندگی فاصله بگیرم. بیشتر به دلیل ترس از مخالفت یا رد کردن طرف مقابل من و ایده من را از انجام آنچه خدا گفته بود باز داشت.
من همیشه در کارهایی که به تنهایی انجام می دادم بهتر کار می کردم و بهترین موفقیت را داشتم. بعد تلخی آمد. من حتی هرگز خودم را تلخ نمی دانستم.
نوشتن دعای محبت روی کاغذ : اما همانطور که او شیاطین تحت فرمان این حاکم را صدا می کرد، نفرت، خشونت و خشم را دیدم. من با خلق و خوی خیلی مشکل داشتم.
نه اینکه همیشه خشن بودم، برعکس به ندرت از ناظر عصبانی می شدم. وقتی عصبانی میشدم یا عصبانی میشدم، شوهر و فرزندانم معمولاً جای مناسبتری پیدا میکردند.