دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج
دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج را برای شما فراهم کنیم.۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج : در غیر این صورت، باید این اشکال را نتیجه بگیریم که تا حدی با رمز و رازی به نام ، که قبلاً به آن اشاره کردم، ارتباط داشته باشند، اگرچه حرکت و تغییر مکان، گنجاندن آنها را در این دسته دشوار می کند. در مورد حیوانات، اگرچه راننده کشته شد، اما کشته نشدند. و بنابراین، حتی با دادن روح به آنها، نمی توانیم آنها را به عنوان مظاهر گله نگاه کنیم. همچنین نمیتوانیم نمونههای متعدد ارتشهایی که در هوا دیده میشوند، ظاهری باشند. و با این حال، این پدیده ها آنقدر به خوبی تثبیت شده اند.
دعا که با فرض اینکه آنها انعکاس جوی ارتش ها در جاهای دیگر، در حرکت واقعی هستند، توضیح داده شده اند. اما چگونه میتوانیم سربازان رویایی را که در هوا دیده نمیشوند، بلکه در همان زمینی که خود بینندگان روی آن ایستادهاند، حساب کنیم، که بهویژه در مورد آنهایی که در پارک هاوارا، نزدیک ریپلی، در سال ۱۸۱۲ دیده میشد، صادق بود؟ این سربازان یونیفورم سفید به تن داشتند و در وسط یک پرسوناژ قرمز مایل به قرمز دیده می شد. پس از انجام چندین تکامل، جسد شروع به حرکت به سمت قله تپه کرد و در فاصله حدود صد یاردی از تماشاگران عبور کرد.
دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج
دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج : حال، اگر چنین مواردی توهم محض نباشد، که من اعتراف می کنم باورش برایم مشکل است، باید فرض کنیم که حیوانات و همه شرایط خارجی توسط اراده جادویی روح ایجاد می شوند، یا بر اساس تخیل سازنده روح عمل می کنند. بینندگان، یا در واقع از عناصر تحت فرمان خود، فرمهای اثیری را میسازند، درست همانطور که ما ظاهری را میپذیریم که میتواند با هر لباس یا وسیلهای که تصور میکند خود را نشان دهد.
تعداد آنها به چند صد نفر می رسید و در ستونی به عمق چهار هکتار در عرض حدود سی هکتار راهپیمایی کردند. و به محض اینکه از کنار آنها گذشتند، جسد دیگری که تعدادشان بسیار بیشتر بود، اما لباسهای تیره پوشیده بود، برخاست و بدون هیچ دشمنی ظاهری به دنبال آنها رفت. هر دو طرف پس از رسیدن به بالای تپه، و در آنجا چیزی را که تماشاگران یک L نامیدند، تشکیل دادند، در سمت دیگر ناپدید شدند و دیگر دیده نشدند. اما در آن لحظه حجمی از دود مانند تخلیه یک پارک توپخانه بلند شد که آنقدر غلیظ بود که مردان نتوانستند برای دو یا سه دقیقه گاوهای خود را کشف کنند.
آنها سپس با عجله به خانه رفتند تا آنچه را که دیده بودند بازگو کنند، و تأثیری که بر آنها گذاشته شده بود به قدری بزرگ توصیف می شود که هرگز نمی توانستند بدون احساس به موضوع اشاره کنند. یکی از آنها یک کشاورز به نام جکسون، چهل و پنج ساله بود. دیگری پسری پانزده ساله بود که ترنر نام داشت و در آن زمان در پارک گله می کردند. به نظر می رسد این صحنه نزدیک به یک ربع به طول انجامیده است، در این مدت آنها کاملاً خود را در اختیار داشتند و می توانستند در مورد آنچه می دیدند به یکدیگر اظهار نظر کنند.
آنها هر دو مردانی با شخصیت عالی و صداقت بینظیر بودند، بهگونهای که هیچکس از کسانی که آنها را میشناخت شک نداشت که واقعاً آنچه را که توصیف میکنند دیدهاند، یا، در همه حال، باور میکردند که میبینند. همچنین باید توجه داشت که زمین باتلاقی نیست و در معرض هیچ گونه بازدمی نیست. در حدود سال ۱۷۵۰، یک ارتش رویایی با همین توصیف در همسایگی اینورنس توسط یک کشاورز محترم از گلناری و پسرش دیده شد. تعداد نیروها بسیار زیاد بود و آنها کوچکترین تردیدی نداشتند که آنها غیر از اشکال قابل توجهی از گوشت و خون هستند.
دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج : آنها حداقل شانزده جفت ستون می شمردند و زمان زیادی برای مشاهده هر مورد خاص داشتند. صفوف جلو هفت نفره راهپیمایی می کردند و تعداد زیادی زن و بچه که قوطی حلبی و سایر وسایل آشپزی با خود حمل می کردند همراه بودند. مردان لباس قرمز پوشیده بودند و بازوانشان در زیر نور خورشید می درخشید. در میان آنها حیوانی بود.
آهو یا اسب، آنها نمی توانستند تشخیص دهند کدام – که با عصبانیت با سرنیزه های خود به جلو می راندند.جوانتر از این دو مرد به دیگری مشاهده کرد که هر از چند گاهی صفهای عقب مجبورند برای سبقت گرفتن از ون بدویند. و یکی از بزرگترها که سرباز بود، خاطرنشان کرد که همیشه همینطور است و به او توصیه کرد که اگر زمانی خدمت کرد، تلاش کند و در جبهه حرکت کند.
فقط یک افسر سوار بود: او سوار بر اسب اژدهای خاکستری بود و کلاهی با توری طلایی و شنل آبی هوسر به سر داشت، با آستینهای گشاد و باز و آستر قرمز. دو تماشاگر به قدری او را مشاهده کردند که بعداً گفتند باید او را در هر جایی بشناسند. با این حال، آنها می ترسیدند که مورد بدرفتاری قرار گیرند، یا مجبور شدند با سربازانی که به این نتیجه رسیدند از ایرلند آمده بودند.
همراهی کنند و در فرود آمدند. و در حالی که از روی یک خاکریز بالا می رفتند تا از سر راه خود خارج شوند، همه چیز ناپدید شد. چند سال پس از آن، پدیدهای از همین نوع در پادربورن، در وستفالیا مشاهده شد و حداقل سی نفر و همچنین اسبها و سگها آن را مشاهده کردند، همانطور که با رفتار این حیوانات کشف شد. در اکتبر در همان نقطه، بیست هزار مرد بررسی شدند. و مردم پس از آن به این نتیجه رسیدند.
دعا برای رسیدن به معشوق و ازدواج : که دید قبلی یک نگاه دوم بود. شرایط مشابهی چند سال پیش در جنگل استاکتون رخ داد. و بسیاری از آنها در جاهای دیگر ثبت شده است – یکی به ویژه در سال جایی که برای چندین بعد از ظهر، در ماه های ژوئن و ژوئیه، توسط تماشاگران متعدد، گروه هایی از مردان مسلح دیده می شدند که به ترتیب راهپیمایی می کردند. بانکهای کلاید و سایر شرکتهایی که با آنها ملاقات میکردند، به آنها افزودند که بارانهایی از کلاه، کلاه، تفنگ، شمشیر وجود داشت که بینندگان با بیشترین دقت توصیف کردند.
همه کسانی که در آنجا حضور داشتند نمیتوانستند این چیزها را ببینند، و واکر میگوید که یکی از آقایان، بهویژه، آن چیز را به تمسخر تبدیل میکرد، و بینندگان را «جادوگران و جنگجویان لعنتی، با دید دوم!» نامید و به خود میبالید که «شیطان یک چیز است!» او می توانست ببیند!» – وقتی ناگهان با ترس و لرز فریاد زد که اکنون همه چیز را دید.