بهترین دعا برای دوستان خوب
بهترین دعا برای دوستان خوب | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت بهترین دعا برای دوستان خوب را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با بهترین دعا برای دوستان خوب را برای شما فراهم کنیم.۱۸ اسفند ۱۴۰۳
بهترین دعا برای دوستان خوب : او اغلب از پنجره وارد می شود و سپس صدای عجیبی را در آنجا می شنوند. او کاملاً ایستاده وارد می شود. اگرچه سلول آنها کاملاً بسته است، اما وقتی او در نزدیکی آنها قرار می گیرد، باد خنکی را احساس می کنند. انواع صداها به خصوص صدای ترقه شنیده می شود. وقتی عصبانی است یا در دردسر بزرگی است، بوی خاکی و خاکی عجیبی را درک می کنند. او اغلب روتختی را کنار میکشد و روی لبه تخت مینشیند. لمس دستش در ابتدا سرد یخی بود، چون روشنتر شد، گرمتر شد.
دعا او برای اولین بار روشنایی انتهای انگشتان او را دید. سپس گسترش بیشتری یافت. اگر دستش را دراز کند نمی تواند او را حس کند، اما وقتی دستش را لمس می کند آن را احساس می کند. گاهی دست های او را می گیرد و روی هم می گذارد تا او را به نماز وا دارد.آه ها و ناله های او مانند یک فرد ناامید است. آنها توسط دیگران و همچنین اسلینگر شنیده می شوند. در حالی که او این صداها را میسازد، او اغلب با صدای بلند دعا میکند یا با همراهانش صحبت میکند، بنابراین آنها مطمئن هستند که این او نیست که آنها را تولید میکند.
بهترین دعا برای دوستان خوب
بهترین دعا برای دوستان خوب : که این ظهور چندین بار در یک شب اتفاق می افتد، اما همیشه بین زنگ غروب و صبح. او اغلب از در یا پنجره بسته می آید، اما آنها نه در را می بینند، نه پنجره را، نه میله های آهنی را. آنها اغلب صدای بسته شدن در را می شنوند و وقتی او از آن طرف وارد یا خارج می شود می توانند داخل گذرگاه را ببینند، به طوری که اگر تکه چوبی آنجا باشد، آن را می بینند. وقتی او میآید و میرود، صدای تکان خوردن را در گذرگاه میشنوند.
وقتی حرف می زند نمی بیند که دهانش تکان بخورد. صدا توخالی و نفس گیر است. برای دعا نزد او می آید و به نظر او مانند یک بیمار فانی است که در دعای دیگران آرامش می جوید. او می گوید که او یک کشیش کاتولیک در ویمنتال بود و در سال می کرد. (ویمنتال هنوز کاتولیک است؛ زن اسلینگر خودش یک لوتری است و به بکنانگ تعلق دارد.) او میگوید که در میان جنایات دیگر، کلاهبرداری با پدرش، بر برادرانش، به شدت او را تحت فشار قرار میدهد. او نمی تواند آن را ترک کند.
مانع او می شود او همیشه از او التماس میکرد که با او به ویمنتال، جایی که تبعید یا اعزام شده بود، برود و در آنجا برایش دعا کند. او میگوید که نمیتواند بگوید آنچه او میگوید درست است یا نه. و انکار نمی کند که به کمک او می اندیشید که گنج هایی پیدا کند. او اغلب به او گفته است که دعای یک گناهکار، مانند خودش، نمی تواند به او کمک کند، و او باید به دنبال نجات دهنده باشد. امّا از تضرع او برنمیآید. وقتی این سخنان را میگوید، غمگین میشود و به او نزدیکتر میشود و آنقدر سرش را نزدیک میگذارد که ناچار است در دهانش دعا کند. انگار تشنه نماز است. او اغلب اشک های او را روی گونه و گردن خود احساس کرده است.
احساس سرمای یخی داشتند. اما این نقطه بلافاصله پس از سوختگی، و آنها یک علامت قرمز مایل به آبی دارند. (این آثار روی پوست او قابل مشاهده است.) «یک شب این ظاهر سگ بزرگی را با خود آورد که روی تخت ها پرید و زندانیان هم زندانی او را دیدند که بسیار ترسیده بودند و فریاد زدند. اما روح صحبت کرد و گفت: نترس. این پدر من است.» از آن زمان او دوباره سگ را با خود آورد که آنها را به شدت نگران کرد و آنها را کاملاً بیمار کرد. هم مایر و هم زندانیان اظهار داشتند که اسلینگر به ندرت دیده می شود، چه در شب و چه در روز، به مدت ده هفته. او بسیار کم می خورد.
بهترین دعا برای دوستان خوب : پیوسته دعا می کرد و بسیار ضایع و خسته به نظر می رسید. او گفت که شبح را به طور یکسان میدید، چه چشمانش باز یا بسته باشد، که نشان میداد این یک ادراک مغناطیسی است و نه دیدن توسط اندامهای بدنش. قابل توجه است که گربه ای متعلق به زندان که در این اتاق محبوس شده بود، با آمدن ظاهر چنان ترسیده بود که سعی می کرد با پرواز به دیوارها فرار کند.
و با یافتن این غیرممکن، با وحشت شدید، زیر روپوش تخت خزید. آزمایش دوباره با همان نتیجه انجام شد. و بعد از این بار دوم حیوان تمام غذاها را رد کرد، تلف شد و مرد. دکتر کرنر می گوید: «برای اینکه خودم را از صحت این رسوبات راضی کنم، در شب پانزدهم اکتبر به زندان رفتم و بدون نور در سلول اسلینگر زندانی شدم. حدود ساعت یازده و نیم صدایی شنیدم که بدن سختی را به پایین پرت می کرد.
اما نه از طرفی که زن بود، بلکه برعکس بود. او بلافاصله شروع به نفس کشیدن سخت کرد و به من گفت که شبح آنجاست. دستم را روی سر او گذاشتم و به عنوان یک روح شیطانی قسم خوردم که برود. به سختی کلمات را به زبان آورده بودم که صدای تق تق و ترقه عجیبی در اطراف دیوارها شنیده شد که در نهایت به نظر می رسید از پنجره بیرون می رود. و زن گفت که شبح رفته است. شب بعد به او گفت که از این که او را به عنوان یک روح شیطانی خطاب می کنند، اندوهگین است، که چنین نبود، بلکه روحی که سزاوار ترحم است.
و آنچه می خواست دعا و رستگاری بود. از دیگر زندانیان او نیز دعوت شد تا هر آنچه را که می دانستند یا می توانستند کشف کنند، بگویند. و وعده بخشودگی از مجازات آنها به کسانی داده شد که در صورت وجود حکم آن را اعلام می کردند. دکتر سیچرر که آقای فراس او را همراهی میکرد، میگوید که با شنیدن این پدیدهها، که فکر میکرد از شرایط سنی و شرایطی زن بیشتر قابل توضیح است.
بهترین دعا برای دوستان خوب : هشت، که هرگز بیماری را نشناخته بود او بسیار مایل بود که شخصاً در مورد این ماجرا تحقیق کند. هنگامی که آنها در دادگاه زندان بودند و منتظر پذیرش بودند، صداهای خارق العاده ای شنیدند که قابل محاسبه نبود و در طول شب همان چیزی که در بالا توضیح داده شد تکرار می شد – به ویژه پرتاب ظاهری شن یا نخود که به نظر می رسید آنقدر نزدیک او افتاده بود که بی اختیار صورتش را پوشاند.
سپس احساس یک باد خنک را دنبال کرد. و بعد بوی ظلمآمیزی که میگوید مقایسهای برای آن پیدا نمیکند و تقریباً نفسش را میبرد. او کاملاً راضی بود که بویی از محل یا وضعیت زندان نشات نمیگیرد. همزمان با درک این بو، او یک ابر ضخیم و خاکستری، بدون شکل مشخص را در نزدیکی تخت اسلینگر دید. وقتی این ابر ناپدید شد، بوی آن دیگر قابل درک نبود. شب مهتابی خوبی بود و نور کافی در اتاق وجود داشت که تخت ها را متمایز کند.