دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق
دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق را برای شما فراهم کنیم.۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق : کل مبلغی را که دریافت کرده بود، در آن صندوقچه یتیم دو ماه پیش، در روز گذشته، فروخته بود. مدتی بود که پول بدون اینکه معلوم باشد در این صندوق بود تا اینکه جعبه یتیم باز شد و نود پوند با چند سطر بدون نام در آن یافت شد. اما از آنجایی که برادری که پول را برای من فرستاده بود، از این که قصد داشت خانه کوچک را بفروشد و قصدش از فرستادن پول برای کار خداوند را برای من میدانست، دلش نمیخواست آن را برای من بفرستد. بدون اینکه از طریق دو برادر با او ایراد بگیرد.
دعا زیرا او میدانست که او بسیار فقیر است، و میترسید که مبادا این یک عمل هیجانانگیز باشد و بنابراین پس از آن پشیمان شود. این برادران نتوانستند او را برای پس گرفتن پول غلبه کنند، اما او را متقاعد کردند که پنج پوند از مبلغ را پس بگیرد و سپس برادر مراجعه کننده دیگر احساس آزادی نکرد که پول را از من نگه دارد و از این رو هشتاد پوند را برای من فرستاد. -پنج پوند. به محض دریافت این نامه، فوراً به بیوه خداپرست فقیر نامه نوشتم و هزینه سفر برای آمدن به بریستول را به او پیشنهاد دادم تا بتوانم با او رابطه شخصی داشته باشم. زیرا میترسیدم که مبادا این یک عمل هیجانانگیز باشد، و بیشتر از آن، که او پنج پوند از مبلغ را پس گرفته بود.
دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق
دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق : اما امید من به خدای زنده است. وقتی به این نتیجه رسیدم که خواست خداست که باید خانه یتیم دیگری بسازم، نه تنها هیچ چشم انداز طبیعی برای به دست آوردن پوندی که برای این شی لازم است نداشتم، بلکه هیچ چشم انداز طبیعی هم برای بودن نداشتم. می توانم مایحتاج سیصد یتیمی را که در حال حاضر تحت سرپرستی من هستند تامین کنم. سه سال از آن زمان می گذرد، و من تمام آنچه را که برای آنها نیاز داشتم، در حدود پوند داشته ام.
این خواهر در لرد، بیوه ای حدوداً شصت ساله، به بریستول آمد و با کمال سادگی به من گفت که چگونه ده سال قبل، در سال ۱۸۴۳، او قصد داشته است که اگر روزی باید به مالکیت آن درآید. خانه کوچکی که با شوهرش در آن زندگی می کرد، آن را می فروخت و عواید آن را به خداوند می بخشید. حدود پنج سال بعد شوهرش فوت کرد، و او، چون فرزندی نداشت، یا کسی که ادعای خاصی بر او داشت، به دنبال تصاحب اموال کوچکش بود، همانطور که در تمام سالهای قبل فکرش بود. با این حال، مشکلات یکی پس از دیگری مانع از آن شد که او قادر به فروش باشد.
دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق : در نهایت او به دلیل ناتوانی در پرداخت سالانه دچار مشکل خاصی شد. در نهایت او به دلیل ناتوانی در پرداخت اجاره سالانه زمین کوچک خانه و باغ دچار مشکل خاصی شد و از خداوند خواست تا او را قادر سازد که ملک را بفروشد تا بتواند این کار را انجام دهد. ده سال آرزو داشت که عواید حاصل از این دارایی خود را به او بدهد. حالا به او کمک کرد. خانه فروخته شد، پول پرداخت شد، و او تمام نود پوند را در جعبه یتیم برای من گذاشت، و مطمئن بود که خداوند به من دستور خواهد داد که چگونه می توان از این پول برای او استفاده کرد.
من هنوز هم بارها و بارها از او سؤال کردم تا بفهمم که آیا این هیجان نبوده است که او را به رفتاری که انجام داده بود سوق داده است. اما من نه تنها دیدم که ده سال قبل ذهن او کاملاً در مورد این عمل تصمیم گرفته بود، بلکه او همچنین می توانست از کلام خدا به تمام ایراداتی که من عمداً برای تحقیق او کردم، پاسخ دهد آیا او هوشمندانه و با انگیزه های درست در کاری که انجام داده بود عمل کرده است. بالاخره کاملاً راضی بودم که نه از روی انگیزه و نه از روی هیجان بود که پول را داده بود. بعد به او چیزی شبیه به این گفتم: “تو فقیر هستی و حدود شصت سال سن داری، بنابراین قدرتت کم شده است، و آیا نمی توانی این پول را برای خود نگه داری؟” تقریباً تا جایی که به یاد دارم.
دعا گرفتن برای ازدواج با معشوق : پاسخ او چیزی شبیه به این بود: «خدا همیشه به من عنایت کرده است و شک ندارم که در آینده نیز چنین خواهد کرد. من می توانم کار کنم و نان خود را هم مانند دیگران به دست بیاورم و حاضرم به عنوان پرستار یا به هر طریق دیگری کار کنم.» در مقابل این چه می توانستم بگویم؟ این همان چیزی است که یک فرزند خدا می گوید و باید بگوید. اما بزرگترین مشکل برای پذیرش هشتاد و پنج پوند در ذهن من باقی ماند، و آن را بیان می کنم، همانطور که کل را برای سود خواننده مرتبط می کنم.
این بود خانه به قیمت نود پوند فروخته شده بود. کل مبلغ را در جعبه گذاشته بودند، اما با ترغیب آن دو برادری که از آنها خواسته شد تا با این بیوه اعتراض کنند، او مجبور شد پنج پوند از نود پوند را پس بگیرد. بنابراین با خود گفتم، ممکن است پس از مدتی او حاضر نباشد تمام نود پوند را پس بگیرد.