دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر
دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر را برای شما فراهم کنیم.۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر در واقع، به ندرت چنین دلبستگی دیده شده است که آن دو کودک قبلاً برای یکدیگر شهادت داده اند. اگر پل از چیزی شکایت می کرد، مادرش به ویرجینیا اشاره می کرد: با دیدن او لبخند زد و دلجویی کرد. اگر حادثه ای برای ویرجینیا رخ می داد، فریادهای پل متوجه فاجعه می شد. اما موجود کوچک عزیز اگر متوجه می شد که او ناراضی است، شکایت او را سرکوب می کرد.
دعا وقتی به اینجا آمدم، معمولاً آنها را کاملاً برهنه میدیدم، طبق رسم این کشور، که در راه رفتنشان تکان میخوردند و همدیگر را با دست و زیر بازو گرفته بودند، همانطور که میبینیم صورت فلکی دوقلوها را نشان میدهد. در شب، این نوزادان اغلب از جدا شدن خودداری میکردند، و در همان گهواره دراز کشیده بودند، گونههایشان، سینههایشان را به هم نزدیک میکردند، دستهایشان را دور گردن همدیگر انداخته بودند، و در آغوش هم در خواب بودند.
وقتی شروع به صحبت کردند، اولین نامی که یاد گرفتند برای یکدیگر بگذارند، نام برادر و خواهر بود، و کودکی اسم ملایمتری نمیشناسد. تحصیلات آنها، با هدایت آنها به اینکه همیشه خواسته های یکدیگر را در نظر بگیرند، تمایل زیادی به افزایش محبت آنها داشت. در مدت کوتاهی، تمام اقتصاد خانه، مراقبت از آماده کردن میهمانی های روستایی آنها، به وظیفه ویرجینیا تبدیل شد، که زحمات او همیشه با ستایش و بوسه برادرش همراه بود. در مورد پل، که همیشه در حرکت بود، باغ را با دومینگو حفر کرد، یا او را با یک دریچه کوچک در جنگل دنبال کرد. و اگر در رفت و آمدهایش گلی زیبا، میوه های خوشمزه یا لانه پرندگان را حتی بالای درخت می دید، از آن بالا می رفت و غنیمت را برای خواهرش می آورد. وقتی یکی از این بچه ها را ملاقات کردید، ممکن بود مطمئن باشید که دیگری دور نیست.
یک روز که داشتم از آن کوه پایین می آمدم، ویرجینیا را در انتهای باغ دیدم که با کتش روی سرش به سمت خانه می دوید تا خود را از بارانی که باران می بارید محافظت کند. از دور فکر کردم تنهاست. اما همانطور که برای کمک به او به سرعت به سمت او می رفتم، متوجه شدم که او بازوی پل را گرفته بود، تقریباً به طور کامل در یک سایبان پوشیده شده بود، و هر دو از ته دل می خندیدند که در کنار هم زیر چتر اختراع خود پناه گرفته بودند. آن دو چهره دلربا در وسط دمپایی متورم، بچه های لدا را به یاد می آورد که در همان صدف محصور شده بودند.
دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر
تنها مطالعه آنها این بود که چگونه می توانند یکدیگر را راضی و کمک کنند. زیرا از همه چیزها جاهل بودند و نه خواندن و نه می توانستند بنویسند. آنها هرگز از پرس و جو در مورد زمان های گذشته ناراحت نشدند، و نه کنجکاوی آنها فراتر از محدوده کوه خود را گسترش داد. آنها معتقد بودند که دنیا در سواحل جزیره خودشان به پایان می رسد و تمام ایده ها و همه محبت هایشان در محدوده آن محدود شده است. لطافت متقابل آنها و مادرانشان تمام انرژی های ذهن آنها را به کار می گرفت. اشک های آنها هرگز با کاربرد طاقت فرسا در علوم بی فایده سرازیر نشده بود. ذهن آنها هرگز از درس های اخلاقی خسته نشده بود که برای آغوشی بیهوش از بیماری زاید است.
دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر هرگز به آنها آموزش داده نشده بود که دزدی نکنند، زیرا همه چیز با آنها مشترک بود: یا بی اعتنا نباشند، زیرا غذای ساده آنها به اختیار خودشان واگذار شده بود. یا دروغ نگویند، زیرا چیزی برای پنهان کردن نداشتند. تصورات جوان آنها هرگز از این ایده که خداوند مجازاتی برای کودکان ناسپاس در نظر گرفته است، وحشت نکرده بود، زیرا با آنها، محبت فرزندی به طور طبیعی از مهربانی مادرانه ناشی می شد. تنها چیزی که از دین به آنها آموخته شده بود این بود که آن را دوست بدارند، و اگر در کلیسا، در هر کجا که بودند، در خانه، در مزارع، در جنگل، نماز طولانی نمی خواندند، دستان معصوم خود را به سوی آسمان بلند می کردند و دلهایی را که با محبت های نیکو پاک می شد.
تمام دوران کودکی آنها به این ترتیب گذشت، مانند یک طلوع زیبا، مقدمه یک روز روشن. آنها قبلاً به مادران خود در انجام وظایف خانه کمک می کردند. به محض اینکه بانگ خروس بیدار اولین پرتو صبح را اعلام کرد، ویرجینیا برخاست و با عجله از چشمه آب بیرون آورد: سپس به خانه بازگشت، صبحانه را آماده کرد. وقتی طلوع خورشید نقاط صخرههایی را که بر محوطهای که در آن زندگی میکردند طلاکاری کرد، مارگارت و فرزندش به خانه مادام د لا تور رفتند و در آنجا نماز صبح خود را با هم خواندند. این قربانی شکرگزاری همیشه قبل از اولین میهمانی آنها بود، که اغلب آن را جلوی درب کلبه میگرفتند، روی چمنها، زیر سایهبانی از چنار مینشستند: و در حالی که شاخههای آن درخت لذیذ سایهای سپاسگزار میداد، میوهاش غذای قابلتوجهی را فراهم میکرد که طبیعت برایشان آماده کرده بود، و صف طولانی و براقش را روی میز براق پهن کرده بود. تغذیه فراوان و سالم به افراد این کودکان رشد و نشاط اولیه می بخشید و چهره آنها بیانگر صفا و آرامش روح آنها بود.
در دوازده سالگی چهره ویرجینیا تا حدودی شکل گرفت. انبوهی از موهای روشن صورتش را سایه انداخته بود که چشمان آبی و لب های مرجانی او جذاب ترین درخشندگی را به آن می بخشید. وقتی صحبت می کرد چشمانش از نشاط برق می زد. اما وقتی او ساکت بود، معمولاً با ابراز حساسیت شدید یا بهتر بگوییم مالیخولیایی لطیف به سمت بالا می چرخیدند. شکل پولس قبلاً شروع به نمایش فیض زیبایی جوانی کرده است. او از ویرجینیا بلندتر بود: پوستش تیره تر بود. بینی خود را بیشتر آکیلین; و اگر مژه های بلندی که با آن سایه زده بودند، لطافت خاصی به آنها نمی داد، چشمان سیاهش خیلی نافذ بود. پیوسته در حرکت بود، مگر آن که خواهرش ظاهر شد، و سپس در کنار او نشست، ساکت شد.
دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر وعده های غذایی آنها اغلب بدون صحبت می گذشت. و از سکوتشان، ظرافت ساده رفتارشان، و زیبایی پاهای برهنه شان، شاید تصور می کردی که گروهی از سنگ مرمر سفید عتیقه را دیدی که نماینده برخی از بچه های نیوبه بود، اما برای نگاه های چشمانشان که مدام به دنبال ملاقات بودند و لبخندهای نرم و لطیف متقابلشان، که خنده های متقابل و نرم و لطیفشان را نشان می دهد، که نشان دهنده اجباری ترین لبخندهای طبیعت است، که نشان دهنده ی ایده ی شادی است. برای بیان احساسات خود به کلمات متوسل شوند.
در همین حین، مادام د لا تور، هر روز با درک خاصی از لطف آشکار، زیبایی جدید در دخترش، احساس کرد که اضطراب مادرانه او با حساسیت او افزایش می یابد. او اغلب به من می گفت: “اگر من بمیرم، ویرجینیا بدون ثروت چه می شود؟”
مادام دو لا تور در فرانسه عمه ای داشت که زنی با کیفیت، ثروتمند، مسن و فداکار تمام عیار بود. او در هنگام ازدواج با خواهرزادهاش آنقدر ظلم کرده بود که مادام د لا تور تشخیص داده بود که هیچ گونه ناراحتی شدیدی نباید او را وادار کند که به رابطه سخت دل خود متوسل شود. اما هنگامی که او مادر شد، غرور رنجش با احساسات قوی تر مهربانی مادری غلبه کرد. او به عمه اش نامه نوشت و او را از مرگ ناگهانی شوهرش و تولد دخترش و مشکلاتی که در آن گرفتار بود آگاه کرد، چون او بر دوش نوزادی سنگین بود و هیچ وسیله حمایتی نداشت. او هیچ پاسخی دریافت نکرد. اما با وجود روحیه بالای طبیعی شخصیتش، دیگر ترسی نداشت که خود را در معرض مرگ قرار دهد. و اگرچه میدانست که عمهاش هرگز او را به خاطر ازدواج با مردی که اصالتی نداشت، عفو نمیکند، اما به این امید که دلسوزی او را برای ویرجینیا بیدار کند، به نوشتن ادامه داد. با این حال، سالهای زیادی بدون دریافت هیچ نشانه ای از یاد او گذشت.
دعا برای حرف شنوی فرزند سه سال پس از ورود مسیو د لا بوردونیس به این جزیره، به مادام د لا تور اطلاع داده شد که فرماندار نامه ای از عمه اش به او دارد. او به پورت لوئیس پرواز کرد. شادی مادرانه ذهن او را بیش از همه ملاحظات بی اهمیت بالا می برد و در این مناسبت ظاهر شدن در لباس خانگی خود بی اعتنا بود. مسیو دو لا بوردونیس نامه ای از عمه اش به او داد و در آن به او اطلاع داد که به خاطر ازدواج با یک ماجراجو و یک آزادیخواه، سزاوار سرنوشتش است. مرگ زودرس شوهرش دیداری عادلانه از بهشت بود. اینکه او به جای اینکه با ماندن در فرانسه به خانواده اش بی احترامی کند، به خوبی به جزیره ای دور رفت. و بالاخره در مستعمره ای که او در آن پناه گرفته بود، هیچ کس جز بیکار نتوانست ثروتمند شود. پس از اینکه خواهرزادهاش را مورد انتقاد قرار داد، با تمجید از خود به پایان رسید. او گفت که برای جلوگیری از شر تقریباً اجتناب ناپذیر ازدواج، تصمیم گرفته بود مجرد بماند.
دعا برای حرف شنوی فرزند از پدر ومادر در واقع، از آنجایی که او بسیار جاه طلب بود، تصمیم گرفته بود با هیچ کس جز با یک مرد درجه بالا ازدواج کند. اما اگرچه او بسیار ثروتمند بود، اما ثروت او حتی در دادگاه رشوه کافی یافت نشد تا بتواند رفتارهای بدخیم ذهن او و ویژگی های ناپسند شخص او را متعادل کند.