دعانویس برای زبان بند
دعانویس برای زبان بند | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت دعانویس برای زبان بند را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با دعانویس برای زبان بند را برای شما فراهم کنیم.۴ اسفند ۱۴۰۳
دعانویس برای زبان بند : عیسی با انتخاب پیوستن به خانواده انسانی و تبدیل شدن به قربانی یکباره ما (روم. ۶:۱۰)، معبد زمان سلیمان را غیرضروری کرد. او در حال تبدیل شدن به اولین معبد بشری بود که روح القدس پدرش، خدای متعال را در خود جای داد.
دعا علاوه بر این، او ما را به انجام همین کار دعوت می کرد. او با فداکاری کامل خود دیوارهای گناه و مرگ بین ما و خدا را فرو ریخت و محل ملاقات مقدسی ساخت که در آن خدا بتواند در درون قوم خود «خیمه» بنشیند—بناها، هیچ قربانی و هیچ واسطه ای لازم نبود.
دعانویس برای زبان بند
دعانویس برای زبان بند : ما فقط به این نیاز داریم که با او باشیم و به او دعا کنیم و از او بشنویم. همانطور که پولس در اول قرنتیان بیان می کند، “آیا نمی دانید که بدن شما معبد روح القدس است که در شماست و او را از خدا دریافت کرده اید؟ تو مال خودت نیستی.»
معابد بدن ما که خدا در آنها زندگی می کند آثار هنری هستند که هرگز نمی توانستیم به تنهایی خلق کنیم. ما فقط می توانیم از خدای زنده خود استقبال کنیم تا ما را در درون ملاقات کند.
ای پدر، من آرزوی داوود را تکرار میکنم و میگویم: «جان من مشتاق است، حتی غش میکند / برای بارگاه خداوند.» مشتاقم بیشتر و بیشتر بشناسمت و با این حال من می دانم که بسیاری از اوقات برای شما محل سکونت نامناسبی هستم.
بیا و خیمه روح من را پاک کن تا اینجا در خانه باشی. گناهم را ببخش تا در مورد من بگویی: «فرزندم، خانه من در اینجا چقدر زیباست.» آمین دعای نهایی پس از این من نگاه کردم و در مقابل من جمعیت زیادی وجود داشت که هیچ کس نمی توانست آنها را بشمارد، از هر قوم، قبیله، قوم و زبان، که در برابر تخت و در مقابل بره ایستاده بودند.
مکاشفه در روزهایی که زندگی من خسته کننده یا کسل کننده به نظر می رسد، تنها کاری که باید انجام دهم این است که به یاد بیاورم به کجا می رود و من هیجان زده می شوم.
تنها کاری که باید انجام دهم این است که به یاد داشته باشم که شادی و عبادت و ستایش بی پایان بیش از آنچه که حتی تصورش را هم بکنم در انتظارم است.
همه دعاها از آغاز زمان تا روزهای پایانی آن در یک صحنه شگفت انگیز و باشکوه و پایان ناپذیر به اوج می رسد. بازیگران شخصیتها تعداد زیادی از افراد بسیار زیاد هستند که نمیتوان آنها را شمارش کرد.
یوحنا آنها را اینگونه توصیف کرد: آنها جامه های سفید پوشیده بودند و شاخه های خرما در دست داشتند. و آنها با صدای بلند فریاد زدند: “نجات از آن خدای ماست که بر تخت نشسته و از آن بره.” همه فرشتگان دور تاج و تخت و اطراف بزرگان و چهار موجود زنده ایستاده بودند.
دعانویس برای زبان بند : آنها در برابر عرش به روی زمین افتادند و خدا را عبادت کردند و گفتند: «آمین! حمد و جلال و حکمت و سپاس و عزت و قدرت و قدرت از آن خدای ما تا ابدالاباد است. آمین!» (مکاشفه ۷:۹-۱۲) اینها کلمات زیبا و کلمات قدرتمندی هستند.
آنها کلماتی هستند که ارزش به خاطر سپردن و گذاشتن در قلب ما را دارند تا هر زمان که وسوسه شدیم که زندگیهای بنبستی داریم، بتوانیم وارد صحنه عبادت و دعا و ستایش شویم.
ما می توانیم به یاد داشته باشیم که ما در حال حاضر در راه خود به سمت اوج معنوی هستیم که هرگز پایان نخواهد یافت. اگر ما به عیسی تعلق داریم، در میان آن جمعیت عظیمی خواهیم بود که سرود شگفت انگیز شکوه بی پایان را می خوانند!
پدر خدا، تو همان خدای بزرگ و با شکوهی هستی که در او آغاز و پایانی نیست. تو بودی، هستی و خواهی آمد. از شما برای نجاتی که به خاطر کاری که عیسی از جانب ما انجام داده است، سپاسگزاریم. ما با شادی منتظر روزی هستیم که با سپاس و ستایش وارد دروازه های شما شویم.
سپس تو را رو در رو عبادت می کنیم. به نام عیسی، آمین. زن منتظر سپس هانا دعا کرد و گفت: «قلب من در خداوند شاد است. . . . هیچ کس مثل خداوند مقدس نیست. . . . هیچ صخره ای مانند خدای ما وجود ندارد.»
در زمان من هیچ آزمایش بارداری بدون نسخه وجود نداشت. شما به مطب دکتر رفتید، آزمایش خون دادید و منتظر تماس تلفنی بودید. ما قبلاً انتظار زیادی را انجام داده بودیم. ما نزدیک به شش سال بود که ازدواج کرده بودیم، در تمام مدت آرزوی داشتن یک فرزند.
ماهی یک بار که می فهمیدم خبرهای خوبی در راه نیست، روز را با گریه می گذراندم. سپس یک روز خوشحال متوجه شدم که دلیلی برای امید دارم و وقت دکتر گرفتم.
ناگفته نماند که وقتی تلفن زنگ خورد و دکترم گفت: “کلر، تو و اسپایک قرار است پدر و مادر شوید!” گوشی رو انداختم پایین و شروع کردم به جیغ زدن و از خوشحالی توی خونه پریدم و داد زدم!
داستان هانا در اول ساموئل با داستان من بسیار متفاوت است، اما همچنین داستان زنی است که آرزوی فرزندی را داشت. گروه شوهر هانا، الکاناه، دو همسر داشت. همسر دیگرش، پنینا، فرزندان زیادی داشت، اما هانا بدون فرزند بود.
سال به سال الکانا برای عبادت و قربانی برای خداوند در شیلو بالا می رفت. پنینا با لاف زدن در مورد فرزندانش هرگز نتوانست سفر را برای هانا بدبخت کند.
دعانویس برای زبان بند : و پس از آن یک سال در شیلو، هانا به معبد رفت و در آنجا به شدت در حضور خداوند گریه کرد: «خداوندا، اگر به بدبختی من نگاه کنی و پسری به من بدهی، او را برای تمام روزهای زندگی به تو خواهم داد. زندگی او» کاهن معبد، وارد شد، دهان هانا را دید که در حال حرکت است، و این فرض را کرد.