شماره دعانویس شرطی
شماره دعانویس شرطی | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت شماره دعانویس شرطی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با شماره دعانویس شرطی را برای شما فراهم کنیم.۴ اسفند ۱۴۰۳
شماره دعانویس شرطی : بندگانت را قادر ساز تا سخن تو را با جسارت فراوان بیان کنند. دست خود را دراز کن تا شفا دهد و علائم و معجزات معجزه آسا را به نام بنده مقدست عیسی انجام دهد. اعمال رسولان ۴:۲۹-۳۰ من همیشه فکر میکردیم که باید از روی حکمت جسمانی خود به جای خدا صحبت کنیم، چقدر ترسیدهایم.
دعا فکر می کردیم که انجام کار خدا از منابع انسانی کاملاً به ما بستگی دارد، چقدر احساس ناکافی می کنیم. اما ما می دانیم که خدا وعده داده است که از طریق قدرت خود جسارتی را که ما نیاز داریم به ما عرضه خواهد کرد.
شماره دعانویس شرطی
شماره دعانویس شرطی : سالها پیش شنیدم که هانری نوون، نویسنده، تمثیلی را بیان میکند که تصویری از اعتمادی که میتوانیم به اراده و قدرت خدا برای پاسخگویی به دعای ما برای جسارت نشان دهیم، نشان میدهد. نوون پدر هشتاد و هشت ساله اش را به سیرک در آلمان برده بود.
اگرچه چادر سیرک مملو از مناظر وحشی و رنگارنگ بود، هنری حوصله اش سر رفته بود – تا اینکه هنرمندان ذوزنقه بیرون آمدند. سپس طلسم تماشا کرد. در واقع هنری بسیار مجذوب شده بود.
او تصمیم گرفت به عقب برگردد و ببیند آیا می تواند بعد از نمایش با آن آکروبات های بلند پرواز صحبت کند یا خیر. هنگامی که هنری از رئیس خانواده هنرمندان ذوزنقه در مورد مهارت شگفت انگیزی که به دست آورده بود سؤال می کرد، مجری کارکشته رازی را فاش کرد که هنری هرگز به آن مشکوک نبود.
او گفت: «میدانی، از آنجایی که من در صحنه اصلی بازی هستم و میتوانم تلنگر سهگانه انجام دهم، همه تشویق میشوند. اما من رازی را به شما می گویم، هنری. من قهرمان نیستم قهرمان واقعی شکارچی است.
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که می توانم در هوا مرتکب شوم این است که سعی کنم شکارچی را بگیرم. اگر دستهایم را به اطراف حرکت میدادم یا سعی میکردم او را بگیرم، شکار را از دست میدادیم.
من فقط باید تریپلم را انجام دهم و بازوهایم را دراز کنم و اعتماد کنم که او مرا می گیرد. و وقتی اعتماد می کنم، او همیشه این کار را می کند.» نوون این قیاس را انجام داد که ما «سهگانه» زیادی در زندگیمان داریم، درخواستهای روزانه زیادی برای شجاعت.
بسیاری از ما مسئولیت حفظ شغل و بزرگ کردن خانواده را به عهده میگیریم. دیگران از ما بار مسئولیت های کاری روزمره و تصمیم گیری را به تنهایی تحمل می کنیم. به غیر از خدا، شانس خوبی وجود دارد که بتوانیم «گرفتاری را از دست بدهیم». اما ما قهرمان داستان های خودمان نیستیم. خدا قهرمانی است که پسرش را فرستاد تا در میان ما قدم بزند. خدا قهرمانی است که روح خود را می فرستد تا از طریق ما زندگی کند و به ما خرد و شجاعت نیاز دارد. خدا قهرمانی است که اگر بخواهیم اما اعتماد کنیم ما را می گیرد.
خداوندا قهرمان من، من آغوشم را به سوی تو دراز کردم، به تو اعتماد دارم که مرا بگیری، با این باور که تو در همه چیز از من حمایت خواهی کرد. به من قدرت بده و به من جرأت بده تا به جای تو حرف بزنم و عمل کنم.
او دوستی هایی که به آنها وابسته بود، کلیسایی که دوست داشت و شهری که در آن بزرگ شده بود را ترک می کرد. منطقه جدید او در کارولینای جنوبی مملو از زیبایی طبیعی بود، خانه جدیدش جادار و زیبا بود و مردم صمیمی منتظر بودند تا او را در آغوش بگیرند.
شماره دعانویس شرطی : اما تونی قرار نبود به این راحتی تسلیم شود. او خرخر می کرد. خدا فکر می کرد چه می کند و او را از تمدن به وسط ناکجاآباد می برد؟ چگونه می خواست از او در این مکان عجیب استفاده کند؟
هیچ فرصتی برای او برای نواختن بوق فرانسوی خود در اینجا وجود نداشت، هیچ مزیت فرهنگی در هیچ کجای اطراف وجود نداشت. خدا فقط به تونی اجازه داد تا خودش را به یک فانک معمولی تبدیل کند تا اینکه حاضر شد از مهمانی ترحم خود دست بکشد!
بالاخره یک روز چشمانش را باز کرد و فهمید که دارد چه کار می کند. این زمانی بود که او به زانو درآمد. او دعا کرد: «خدایا، من زمان زیادی را برای ترحم به خود تلف کردم. لطفا من را ببخشید.
من نمی توانم این کار را به تنهایی انجام دهم. خیلی بهت نیاز دارم به من نشان بده چه کار کنم، پروردگار. هر چه باشد، آن را انجام خواهم داد.» در آن زمان چیزی سنگین از روح او برداشته شد. او احساس شادی کرد!
او دوباره به دنبال خداوند بود. زندگی او ماجراجویی او بود، نه سفر نفسانی او. اولین چیزی که تونی شنید که خداوند به او گفت این بود که یک چایخانه را باز کند. “چای خوری؟” او سوال کرد. “اما من حتی نمی توانم آشپزی کنم!” او گفت: فقط به من اعتماد کن.
بنابراین تونی با کمک چند خانم دیگر در جماعت همسرش شروع به تهیه یک ناهار خوشمزه و زیبا بعد از کلیسا هر یکشنبه کرد. همه فرقههای شهر جذب شدند که به آن چایخانه میگفتند. در واقع این مکان تبدیل به محل ملاقات کل شهر شد.
شماره دعانویس شرطی : پیام بعدی که او از خدا دریافت کرد، برگزاری کنسرت برای مردم در شهر کوچک بود. او از اینکه متوجه شد چندین نوازنده دیگر وجود دارند که از استفاده از هدایای خود بر روی پیانو، ویولن، ویولا و خود تونی در هورن فرانسوی غافل شدهاند، متعجب شد.
وقتی او ویدیویی از اولین اجرای آنها را برایم فرستاد، بسیار متحیر شدم. نه تنها قطعات کلاسیک، بلکه کر و سرودهای عبادی نیز در برنامه بود. خداوند افتخار شد زیرا این نوازندگان استعدادها و ایمان خود را به ارمغان آوردند