دعانویس در همدان
دعانویس در همدان | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت دعانویس در همدان را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با دعانویس در همدان را برای شما فراهم کنیم.۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دعانویس در همدان : در سال با سگی آشنا شدم که زندگی من را تغییر داد. او یک است، تلاقی بین یک و و شاید یک ماهه باشد. ما در حال حاضر یک سگ داریم.
دعا دختر مسن به نام ولفی که درد زیادی دارد و هر جمعه نیاز به تزریق واکسن دارد تا به تسکین آن کمک کند. در آن زمان، ما همچنین یک گربه سالخورده به نام نونا داشتیم که در تلویزیون حضور داشت و دوست داشت تنها گربه خانه باشد.
دعانویس در همدان
دعانویس در همدان : بالاخره او یک ستاره است. با این حال، من به سمت این توله سگ کوچک در عکس جذب شدم. معلوم شد که او یک برادر داشت. از برادر پرسیدم و فهمیدم که به خانه نیاز دارد.
مادرش یک ولگرد بود که نجات پیدا کرد و بعد یک بستر داشت. توله هایی که او داشت به فرزندخواندگی گرفته می شدند. خواهر به فرزندی پذیرفته شد. برادر هنوز در دسترس بود. با وجود شرایطی که در خانه ما وجود داشت، من به سمت او کشیده شدم. صاحبش عکسی از او برایم فرستاد و در سفر به کانادا آن را با خود بردم. هر روز به او نگاه می کردم.
من عکسش را بزرگ می کردم تا بتوانم به چشمانش نگاه کنم. چیزی به من گفت که او را ملاقات کنم. وقتی از سفر بین المللی خود برگشتیم، تماس گرفتیم و قرار ملاقات با پسر کوچک را گذاشتیم. ما انجام دادیم و این عشق در نگاه اول بود. او را به خانه آوردیم و به خانواده معرفی کردیم. ما او را تاکو صدا زدیم. من عاشق شدم. همه خوشحال نبودند. بچه گربه ستاره تلویزیون ما دوید طبقه بالا و به آنجا رفت.
او پایین نمی آمد سگ سالخورده ما دوست نداشت یک شیطان کوچک تاسمانی به صورت او ضربه بزند و بخواهد بازی کند. بعد از سه روز از این اتفاق، متوجه شدیم که نگه داشتن او اشتباه است. حتی دامپزشک ما به ما گفت که توله سگ نداشته باشیم. این به مادربزرگ سگ ما آسیب می رساند. کمکی به گربه ما نکرد. نوشته بر روی دیوار بود. با چشمانی اشکبار چند تماس گرفتیم.
همانطور که معلوم شد، دوستی که من را به توله سگ دختر کوچک معرفی کرد به من گفت که دوستش که از دالاس به دیدنش آمده بود به برادر کوچک علاقه مند است. در عرض سی دقیقه، آنها آمدند، تاکو را ملاقات کردند و عاشق شدند. تاکو اکنون در دالاس زندگی می کند، خانه ای دارد که او را می پرستد و خوشحال است. نام جدید او باگزی است.
اما نکته اینجاست چرا ما تاکو را برای شروع انتخاب کردیم؟ چرا او را به ما رساندند؟ و چرا باید او را رها می کردیم؟ این یک روز یا بیشتر مرا آزار می داد. من به دنبال علائم و نشانه هایی در زندگی هستم که به من می گویند جریان کجاست.
دعانویس در همدان : من معمولاً آن جریان را دنبال می کنم و همه چیز خوب است. من در جریان شنیدن تاکو بودم، او را ملاقات کردم، او را قبول کردم و دوستش داشتم.