دعانویسی در اردبیل
دعانویسی در اردبیل | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت دعانویسی در اردبیل را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با دعانویسی در اردبیل را برای شما فراهم کنیم.۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دعانویسی در اردبیل : وقتی برای اولین بار نجات پیدا کردم، نمی دانستم که این کلمات در و در کتاب مقدس وجود دارد. شروع به خواندن بیشتر کردم و در نهایت متوجه شدم که این کلمات در آنجا هستند.
دعا آن متون مقدس را پیدا کردم، به یاد میآورم که فکر میکردم تجربه من در دریافت شفای من دقیقاً مطابق با کلام است. و من در آن زمان به اندازه الان از کلمه نمی دانستم.
دعانویسی در اردبیل
دعانویسی در اردبیل : البته، اگر تجربه شما از روح القدس باشد، مطابق با کلام خواهد بود زیرا روح و کلام موافق هستند به یاد می آورم که نوری از کلام خدا در بستر بیماری به سراغم آمد.
نور در مورد ایمان، دعا و شفای الهی به من آمد. به نظرم می رسید که وقتی نور آمد، از نظر معنوی تمام اتاق را روشن کرد. انگار قبل از اون موقع اتاقم تاریک بود. روز بود، اما از نظر روحی تاریک بود. از نظر روحی هوا تاریک بود که پنج پزشک مختلف سرشان را تکان دادند و گفتند: “باید بمیری. امیدی به تو نیست.” پنج دکتر این را گفتند. حتما تاریک بود من کلمه ای نداشتم که روی آن بایستم، زیرا نمی دانستم کلمه در مورد ایمان و شفا چه می گوید.
اما وقتی کلمه وارد قلب من شد، نور بود! من در حال خواندن کلام بودم، اما حقیقت در مورد شفای الهی برایم آشکار نشده بود – واقعاً به قلب من وارد نشده بود. در ابتدا به نظر میرسید کتابهای مقدسی که خواندم فقط در ذهنم میچرخند. اما وقتی شروع کردم به قرار دادن کلمه در زندگی خود و گذراندن وقت برای مراقبه روی آن، کلمه وارد قلب من شد. هنگامی که کلمه وارد قلب من شد، روح من، شروع به ایجاد نتایج کرد – من از بستر مرگ برخاستم!
کلمه قبل از اینکه در زندگی شما نتیجه دهد باید در روح شما بماند. عده ای بر ایمان و شفای الهی استدلال دارند. یکی از دلایل آن این است که آنها فقط کلمه را در ذهن خود می دانند. آنها اجازه نداده اند کلام خدا در آنها بماند تا مدخل کلام خدا روشنایی بخشد و تفکر آنها را روشن کند. بنابراین، کلمه هرگز هیچ نتیجه ای در زندگی آنها ایجاد نمی کند.
نجات یافتم و شفا یافتم و از بستر بیماری برخاستم، زیرا کلمه در قلب من وارد شد. پس از شفا یافتن، شروع به رفتن به کلیسای فرقهای متفاوت از کلیسایی که در آن بزرگ شده بودم، کردم. این کلیسای دیگری که من شروع به رفتن به آن کردم حدود دو بلوک با خانه ما فاصله داشت. بنابراین تصمیم گرفتم که دو مایل تا کلیسای قدیمیام پیادهروی نکنم، در حالی که میتوانم دو بلوک به این کلیسای دیگر بروم.
جایی که آنها شهادت شفابخش من را میپذیرند. من کسی را پیدا نکرده بودم که واقعاً مانند من در آن زمان ایمان داشته باشد. یادم می آید اولین صبح یکشنبه که برای بازدید از این کلیسا رفتم. من در بلوکی از کلیسای جدیدی که قرار بود در آن شرکت کنم به دنیا آمدم، بنابراین مردم مرا می شناختند.
همان روز صبح که از پله ها بالا می رفتم، کشیش و ناظم مدرسه یکشنبه روی پله های جلو ایستاده بودند و به مردم سلام می کردند. وقتی به آنها نزدیک شدم. ناظم مدرسه یکشنبه به من گفت: “کنت، از تو می خواهم کلاس جوانان را تدریس کنی.” من عضوی از آن کلیسا نبودم، و او این را می دانست، اما این ناظم از زمانی که به دنیا آمدم مرا می شناخت.
او بعداً به من گفت: “تو همین جا به دنیا آمدی و بزرگ شدی. همه ما می دانیم که باید خدا بود که تو را از بستر مرگ بلند کرد. ما این را قبول داریم. آیا می خواهی برای خدا کار کنی؟” جواب دادم: بله قربان.
دعانویسی در اردبیل : حاضر بودم برای خدا هر کاری بکنم. برخی از مردم میخواهند کاری برای خدا انجام دهند، اما میخواهند آن کار مطابق شرایط آنها باشد.
اما من حاضر بودم برای خدا هر کاری که او می خواست انجام دهم. اگر او می خواست که کلیسا را جارو کنم، آن را جارو می کردم. من برای خدا هر کاری می کنم. من معتقدم که باید اینطور باشد.