شکستن طلسم سنگین
شکستن طلسم سنگین | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت شکستن طلسم سنگین را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با شکستن طلسم سنگین را برای شما فراهم کنیم.۱۶ اسفند ۱۴۰۳
شکستن طلسم سنگین : خدا همه وعده ها و همه گزاره های مربوط به دعا را در کتاب مقدس قرار نداده تا فضا را پر کند! آنها به نفع ما هستند. آنها برای استفاده ما هستند. آنها برای ما هستند که به آنها عمل کنیم.
طلسم از بهترین راههای دعا در دنیا این است که فقط از توصیهها و دستورات کلام خدا پیروی کنیم. اشعیا ۴۳:۲۵،۲۶ ۲۵ من، حتی من، کسی هستم که گناهان تو را به خاطر خودم محو می کنم و گناهان تو را به خاطر نمی آورم.
شکستن طلسم سنگین
شکستن طلسم سنگین : مرا به یاد بیاور.. به عبارت دیگر، آنچه را که در کلامش گفته به خدا یادآوری کن. کسانی که در دعا توانا بوده اند، همیشه کسانی بوده اند که به حضور خدا آمده اند و وعده های او و کلامش را به او یادآوری کرده اند.
فکر میکنم چارلز جی. فینی یکی از برجستهترین سخنرانان دعا بوده است. او به عنوان مردی که دعای احیا می کرد شناخته می شود. تا آنجا که به تاریخ کلیسا مربوط می شود. او بزرگترین موفقیت را در مورد نوکیشان از هر خدمتگزار دیگری از زمان کلیسای اولیه داشته است. ظاهراً، از زمان سفرهای بشارتی پولس رسول، افراد بیشتری پس از تبدیل شدن به دین، بیشتر از هر مقطع دیگری در تاریخ نجات یافتند.
به خاطر دعای چارلز فینی کل شهرها به هم ریخته بودند. به عنوان مثال، من در زندگی نامه خود خواندم که در سال ۱۸۲۹، فینی به روچستر، نیویورک رفت و جلسه ای برگزار کرد و عملاً همه ساکنان شهر نجات یافتند. همه هونکی تونک ها و آبجو بسته شدند. جایی در شهر باقی نمانده بود که بتوان هر چیزی الکلی برای نوشیدن بخرد. تقریباً همه در شهر باید نجات می یافتند تا این اتفاق بیفتد. تنها تئاتر شهر بسته شد.
ودویل در آن زمان محبوب بود، اما اگر کسی به تئاتر نمی رفت، نیازی به اجرای نمایش نبود! آنقدر حرکت خدا بود که وقتی سیرک به شهر آمد فقط یک اجرا داشت و فقط دو نفر حاضر شدند! سیرک مجبور شد تعطیل شود و شهر را ترک کند. همه به خدا علاقه داشتند. احیا در جریان بود. مردم فقط به هیچ چیز دیگری علاقه نداشتند. شما می توانید از فردی مانند فینی چیزی یاد بگیرید.
من همچنین از زندگینامه فینی خواندم که او یک وزیر پروتستان و سپس یک جماعت بود. زمانی که فینی یک پروتستان بود، جلسه ای را با حمایت کلیسای پرسبیتری برگزار می کرد. او در مورد رفتن به جای دیگری در نیویورک برای موعظه در یک کلیسای پروتستان در بعدازظهر یکشنبه گفت. فینی حدود پانزده دقیقه صحبت می کرد که ناگهان قدرت خداوند بر او نازل شد و چهارصد نفر از صندلی های خود روی زمین افتادند (بیش از چهارصد نفر در آنجا حضور داشتند).
به قدرت خدا به زمین افتادند. فینی قبلاً چنین اتفاقی را ندیده بود. او متوجه شد که هر چهارصد نفر نجات یافته اند. همه آنها گناهکار بودند. در مورد جورج وایتفیلد هم مطالعه کردم.
شکستن طلسم سنگین : او از انگلستان برای موعظه آمد و جلسات خیابانی برگزار کرد. او در میدان بوستون، ماساچوست، موعظه میکرد، و چون جمعیت زیاد بود، برخی از درختها بالا میرفتند تا بتوانند ببینند.
وایتفیلد هنگام موعظه به آنها می گفت که از درختان پایین بیایند، زیرا اگر قدرت خدا پایین می آمد، ممکن است از درختان بیفتند. او متدیست بود و بسیاری در جلسات او نجات یافتند. این موعظه متدیست زمان قدیم بود. اینها مردانی بودند که می دانستند چگونه برای نتیجه دعا کنند! دعا را برای جلال خداوند کار خود قرار دادند. به عنوان مثال، وقتی در مورد فینی مطالعه می کنید.
حرف شنوی فرزند از مادر
متوجه می شوید که او یک مرد واقعی دعا بود. سالها پیش در زندگینامهاش خواندم، و او گفت که تجربیاتی در دعا داشته که او را نگران کرده است. (کاش میتوانستیم به همان معنایی که فینی میگوید بگوییم که تجربیاتی در دعا داشتیم که ما را نگران کرد!) منظور فینی این بود که بارها در دعا، خودش را دید که به خداوند میگوید: “خداوندا، تو فکر نمیکنی. تو فکر نمیکنی که میتوانی از نعمتهایت دریغ کنی، تو در کلام خود گفتی که بخواهیم و به ما داده خواهد شد.»
فینی گفت که خودش را در حال گفتن آنچه خداوند در کلامش گفته بود به خداوند میگوید. او متوجه شد که به خداوند می گوید که او موظف است کلامش را اجرا کند زیرا او آن را گفته است. مطلب زیر گزیدهای از سخنانی است که فینی گفته است، و به ما نشان میدهد که فینی برای نتیجه دعا کرد و درخواستهای خود را محکم بر قولهای کلام خدا استوار کرد. من مقید بودم که بی وقفه دعا کنم.
من نمی توانستم در خانه آرام بگیرم و مجبور بودم مکرر در طویله در طول روز بازنشسته شوم، جایی که بار روحم را خالی می کردم و قلبم را به درگاه خدا می ریزم. در آن زمان ایمان فوق العاده ای به من داده شد و تجربیاتی داشتم که مرا نگران کرد. وقتی تنها بودم کشتی می گرفتم و می جنگیدم و ایمانم بالا می رفت تا به خدا بگویم.
وعده اجابت دعا را داده است و نمی توانم و نمی توانم منکر شوم. [میتوانستم آنقدر بر من فشار بیاورد که در دعا به خدا زبان محکمی به کار ببرم. آنقدر مطمئن بودم که او مرا میشنود.
شکستن طلسم سنگین : و وفاداری به وعدههایش و به خودش باعث میشد که او نشنود و جواب ندهد. که مکرراً خود را می دیدم که به او می گویم: “امیدوارم فکر نکنی که می توان من را انکار کرد.
من با وعده های وفادار تو در دست می آیم و نمی توانم منکر شوم.” می بینید که یافتن کتاب مقدس چقدر ضروری است.