شکستن طلسم کهنه
شکستن طلسم کهنه | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت شکستن طلسم کهنه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با شکستن طلسم کهنه را برای شما فراهم کنیم.۱۶ اسفند ۱۴۰۳
شکستن طلسم کهنه : فینی مردی تحصیل کرده بود که برای وکالت آموزش دیده بود. این زن فکر می کرد اگر شوهرش بتواند با فینی صحبت کند، فینی می تواند به او کمک کند.
طلسم او مدام اصرار داشت که فینی در یکی از روزهای تعطیلش به خانه بیاید. پس از متقاعد کردن بسیار، فینی سرانجام پذیرفت که برای صرف یک وعده ظهر به خانه آنها برود.
شکستن طلسم کهنه
شکستن طلسم کهنه : این دکتر برادری داشت که کشاورز و مردی عمیقاً روحانی بود. برادر می آمد و در خانه آنها می ماند و به جلسات فینی می رفت. زمانی که فینی برای ناهار آمد، این برادر کشاورز آنجا اقامت داشت.
راستش دکتر یه کم از برادرش خجالت میکشید چون برادرش تحصیل نکرده بود. در زمان تعیین شده، فینی به خانه این دکتر رفت و چون هر چهار نفر سر میز بودند، زن از فینی خواست دعا کند. فینی سرش را خم کرد و شروع به دعا کرد، اما در روحیه اش کنترل شد. او نماز را ترک کرد و گفت که خداوند می خواهد برادر کشاورز نماز بخواند. برادر شروع به دعا کردن کرد.
اما ناگهان شکمش را گرفت و شروع کرد به ناله و گریه کردن و گریه کردن. از روی میز پرید و از پله ها به سمت اتاق خوابش بالا رفت. فینی گفت که از جا پرید و دنبالش رفت. دکتر فکر کرد از نظر جسمی مشکلی برای برادرش وجود دارد، بنابراین او هم از جا پرید. قبل از فینی به اتاق برادرش رسید. وقتی فینی شروع به رفتن به داخل اتاق کرد.
دکتر داشت از اتاق بیرون می آمد تا کیف پزشکی خود را بیاورد. او گفت برادرش نوعی گرفتگی معده داشت. اما فینی بازوی دکتر را گرفت و گفت: “دکتر، از نظر جسمی هیچ مشکلی برای او وجود ندارد. برادر شما روحیه درد و رنج و شفاعت دارد. او برای کسی که گم شده است دعا و شفاعت می کند و فکر می کنم برای روح شما باشد. ” دکتر فینی را تکان داد و گفت که او به آن اعتقاد ندارد.
دکتر رفت و فینی به اتاق خواب رفت و در را بست. آنجا برادر فقط در عذاب دعا، در روح بود. فینی در کنار او زانو زد و او نیز در روح شروع به ناله کردن کرد. می بینید، شما می توانید به بلند کردن یک بار معنوی کمک کنید.
شکستن طلسم کهنه : درست مانند یک بار فیزیکی. به عبارت دیگر، اگر شخص دیگری در روح ناله می کند و شفاعت می کند، آن طور که روح می خواهد، شما می توانید آن بار دعا را بردارید و شروع به ناله و درد و رنج کنید.
همانطور که طرف مقابل ناله می کند و درد می کشد. فینی شروع به احساس کرد که بخشی از بار دعا بر دوش او افتاده است. پس به مدت چهل و پنج دقیقه زانو زدند و در روح دعا ناله کردند. من به تجربه می دانم که وقتی برای کسی شفاعت می کنید که روحش از دست رفته است، احساس می کنید روح شما از دست رفته است در حالی که واقعاً اینطور نیست.
اما چون بار کسی را به دوش میکشید، در واقع در درون خود احساس میکنید که گم شدهاید. برخی از مردم این بار را بر دوش داشته اند و نمی دانستند که چیست. اما این شفاعت برای روح گمشده است. اگر باری دارید که روح خدا به شما داده است، پیش بروید و آنطور که روح می خواهد ناله کنید و درد بکشید و آن را دعا کنید.
فینی گفت که برادر و او در حال نماز خواندن بودند و همسر دکتر در طبقه پایین فقط دستانش را فشار می داد. دکتر با عصبانیت وارد اتاق کارش شده بود و در را بسته بود. سپس بعد از چهل و پنج دقیقه ناله، ناله را ترک کردند و شروع به خندیدن کردند. می بینید، همیشه باید به دعا ادامه دهید تا زمانی که یک یادداشت ستایش یا پیروزی داشته باشید.
شما یا شروع به خندیدن می کنید یا شروع به ستایش یا آواز خواندن می کنید. سپس می دانید که برای هر چیزی که در مورد آن دعا می کنید، پاسخ دارید. فینی گفت که او و این برادر مدتی شادی کردند و خندیدند. سپس از نماز برخاستند و به طبقه پایین رفتند و زن از فینی حال برادر را پرسید. فینی به او گفت که چه اتفاقی افتاده است و از او پرسید که دکتر کجاست. او به او گفت که او به اتاق کارش رفته و در را قفل کرده و به او و هیچ کس دیگری اجازه ورود نمی دهد.
فینی به سمت در رفت و در زد. جوابی نگرفت، برای همین به دکتر زنگ زد. او از دکتر پرسید که آیا در را باز می کند زیرا او در مورد برادرش با او صحبت کرده است. بالاخره دکتر در را باز کرد و از فینی پرسید که حال برادرش چطور است. فینی وارد اتاق شد و به دکتر گفت که درست همان طور است که او گمان کرده بود. برادر برای روح فقیر و از دست رفته دکتر دعا می کرد و فینی در دعا به او پیوست.
فینی به دکتر گفت که او همانقدر خوب است که نجات یافته است. وقتی صحبتش تمام شد، دکتر سرش را پایین انداخت. دکتر سپس به بالا نگاه کرد و فینی اشک را دید که روی صورت دکتر جاری شد.
شکستن طلسم کهنه : دکتر زانو زد و از فینی خواست که با او دعا کند. دکتر به فینی گفت که سرشار از غرور بوده است. سپس عیسی را پذیرفت و با شکوه نجات یافت.