شکستن طلسم زندگی
شکستن طلسم زندگی | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت شکستن طلسم زندگی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با شکستن طلسم زندگی را برای شما فراهم کنیم.۱۶ اسفند ۱۴۰۳
شکستن طلسم زندگی : فرمود به خدا یادآوری کن که تو آن را خواسته ای و آنچه را که کلامش می گوید به او یادآوری کن. او را به یاد وعده هایش بگذار به او بگویید که منتظر آن هستید و از او برای آن تشکر کنید.
طلسم برای شما مثالی بزنم از گفتن و اندیشیدن سخنان ایمانی و دریافت منفعت و برکت فراوان. من یک بار در غرب تگزاس جلسه ای برگزار می کردم. مردی و همسرش که هر دو خواننده بودند با من همسفر بودند.
شکستن طلسم زندگی
شکستن طلسم زندگی : آن مرد به من قول داده بود که برای مدت معینی پیش من می ماند زیرا برای آموزش او زمان زیادی گذاشته بودم. او گفت که به تنهایی شروع به موعظه نمی کند.
درست زمانی که او را به اندازه کافی آموزش دادم تا بتواند واقعاً به من کمک کند. در اتاق کنفرانس متل جلسه داشتیم و این مرد و همسرش پیش کشیش بودند. یک روز در طول جلسات، مرد و همسرش با ماشین به متل رفتند. همانطور که آنها سوار شدند، من وحی داشتم که خدا این مرد را به موعظه می خواند، اما آن مرد ترسید که به من بگوید.
آن مرد و همسرش در مورد چند موضوع با من صحبت کردند. بالاخره آن مرد به من گفت که باید چیزی به من بگوید. به او گفتم که میدانم چیست زیرا خداوند قبلاً به من نشان داده است. من به او اطمینان دادم که همه چیز درست است و سعی نمی کنم در راه خداوند بایستم. بعداً او برای کشیش کلیسای کوچکی در منطقهای که من در آن شبانی بودم امتحان کرد و آنها به او رأی دادند.
بعداً از من خواست که بیایم و برایش جلسه بگذارم. این مرد به مردم آن کلیسا گفته بود که شصت روز دیگر شصت نفر را در مدرسه یکشنبه شرکت خواهند کرد. وقتی بالاخره برای برگزاری جلسه به آنجا رفتم، ناظم مدرسه یکشنبه به من گفت که قبلاً کشیش های خوبی در کلیسا داشته اند، اما هرگز بیش از هفتاد نفر در مدرسه یکشنبه نداشته اند.
ناظم مدرسه یکشنبه گفت که روزی که این کشیش جدید گفت در مدرسه یکشنبه شصت خواهند داشت، شصت داشتند. (این کشیش اصول ایمان را آموخته بود!) سپس کشیش گفت که نود روز دیگر در مدرسه یکشنبه نود را اجرا می کنند و کردند! بعد گفت شصت روز دیگر ۱۲۰ را اجرا می کنند و این کار را هم کردند. در آن نه ماه، آنها از ۱۸ به ۱۲۰ در مدرسه یکشنبه افزایش یافته بودند. کشیش سپس به جماعت گفت که قرار است یک کلیسای آجری جدید در آنجا بسازند.
ناظم مدرسه یکشنبه به من گفت که تا آن زمان او آماده است هر چیزی را باور کند و او گفت که خودش ۱۰۰۰ دلار اول را برای آن خواهد داد. او گفت که پدرش که شهردار شهر بود نیز ۱۰۰۰ دلار خواهد داد.
شکستن طلسم زندگی : وقتی برای برگزاری جلسه خود در آن کلیسا رفتم، خانه کاملی داشتیم. دعاهای خود را لغو نکنید این کشیش جدید که با من سفر کرده بود، می دانست چگونه به خدا ایمان داشته باشد.
او میدانست که چگونه از طریق دعا از خدا دریافت کند، و میدانست که چگونه با ایستادن در ایمان خود، پاسخ را حفظ کند. خیلی وقت ها مردم نمازشان را برمی دارند. در کفر فرو میروند و در آنجا میمانند و گویی در حال نماز میچرخند. آنها باید ایمان بیاورند و در آنجا بمانند. آنها ممکن است مجبور باشند برای مدتی روی موضع خود بایستند.
اما اگر در عرصه ایمان بمانند، جواب خواهد آمد. در یکی از جلسات من که در این کلیسای کشیش برگزار کردم، نمونه ای از مردمی که نمازشان را باز می کنند اتفاق افتاد. یک شب زنی به آن کلیسا وارد شد، درست قبل از اینکه مراسم به من سپرده شود. وقتی وزیر آن را به من داد، از جا پرید و گفت که دعای خاصی دارم. او گفت که به تازگی از خانه خواهر گری آمده است و قرار نبود خواهر گری از نیمه شب گذشته باشد.
دوست وزیر من گفت که آن روز برای دیدن خواهر گری بوده است و او تأیید کرد که آنچه این زن گفته درست است. پس به همه گفت که بایستند و برای او دعا کنند. فکر کردم ایستاده ایم تا برای شفای او دعا کنیم. پس همه ایستادیم و نماز خواندیم. سپس خدا را شکر کردیم که جواب داد. شب بعد همان زن دوباره برگشت و در حین خدمت گفت که فکر می کند باید دوباره برای خواهر گری دعا کنیم.
او گفت که دکتر خواهر گری را معاینه کرده است و او نمی تواند بفهمد که چرا او نمرده است. در واقع، او گفت که او بالاخره زندگی خواهد کرد. آن ها زن را از رختخواب بلند کرده بودند و او روی صندلی نشسته بود. هرچند هنوز خیلی ضعیف بود. طبیعی است که بدن او پس از ناشتا ضعیف شود. این خواهر گفت که معلوم است خدا خواهر گری را لمس کرده است، اما اکنون باید دعا کنیم که خدا او را شفا دهد!
اما این کار درستی نیست زیرا اگر این کار را انجام میدادیم، هر دعا را با آنچه که برای بیان ایمان خواستهایم مطابقت نمیکردیم. به جای بیان ایمان، اظهار بی ایمانی می کنیم.
شکستن طلسم زندگی : اولین بار دعا نکرده بودیم که خدا او را لمس کند. ما دعا کرده بودیم که او را شفا دهد! و او دعای ما را مستجاب کرده بود! بنابراین، اگر دوباره دعا کنیم که خدا او را شفا دهد، در کمال ناباوری دعا میکردیم.