دعای عزیز شدن
دعای عزیز شدن | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت دعای عزیز شدن را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با دعای عزیز شدن را برای شما فراهم کنیم.۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دعای عزیز شدن یکی از نزدیکان چارلز اول، نیابتی او بود. او مخمل مشکی پوشیده بود. اما روی این لباس ساده، روسری با گل رز الماسی پوشیده بود. ملکه مادر مانند ستونی از سنگ های قیمتی می درخشید. قطار طولانی او توسط دو شاهزاده خانم به نام های و حمل می شد. ازدواج در ایوان نوتردام انجام شد. سفیران انگلیسی و حتی نماینده انگلیس، به دلیل احترام به احساسات مذهبی چارلز اول، در مراسم اختتامیه از نوتردام خارج شدند.
دعا دوک باکینگهام، سفیر فوق العاده انگلستان، در پایان مراسم وارد شد. او عصبانی بود زیرا خیلی دیر کرده بود – و مطمئناً در زمانی که در فرانسه بود به طرز خارقالعادهای رفتار میکرد. پس از آن، او با ملکه جوان انگلستان رابطه بدی داشت.
دوک باکینگهام به دلیل رفتار پرخاشگر خود باعث تاخیرهای زیادی شد. بالاخره هیئت عروس به بولونی نزدیک شد. چارلز اول برای ملاقات و استقبال از ملکه خود به قلعه دوور آمد. عبور او خطرناک بود. پادشاه در آن یکشنبه به کانتربری بازنشسته شد و فکر می کرد که عروس نمی تواند وارد طوفان شود. در دوور فرود آمد. در ساعت ده، روز بعد، پادشاه در حالی که او در حال صرف صبحانه بود، رسید.
دعای عزیز شدن
او آرزو داشت صبر کند، زیرا او به بیماری دریا بسیار بیمار شده بود. با این حال، عروس با عجله از روی میز برخاست، از یک جفت پله پایین آمد تا پادشاه را ملاقات کند، سپس پیشنهاد داد که زانو بزند و دست او را ببوسد. اما او را با بوسه های فراوان در آغوشش گرفت. جملاتی بود که عروس بیچاره برای اولین سخنرانی خود با چارلز تدارک دیده بود: «آقا، من به کشور اعلیحضرت آمدهام تا به من فرمان بدهم.» چارلز با مهربانی او را از هم جدا کرد، اشک هایش را بوسید و گفت که باید این کار را در زمانی که آنها افتادند انجام دهد.
دعای عزیز شدن لطافت او به زودی دختر گریان را آرام کرد و او وارد گفتمان آشنا با معشوق سلطنتی شد. چارلز از اینکه بلندتر از آن چیزی بود که شنیده بود خوشحال به نظر می رسید. و وقتی متوجه شد که او به ارتفاع شانه اش رسیده است، نگاهی به پاهای او انداخت. سرعت او معنای او را جلب کرد و به فرانسوی به او گفت: “من روی پای خودم می ایستم، هیچ کمکی از هنر ندارم؛ بنابراین من بلند هستم، نه بالاتر و نه پایین تر.”
ملکه جوان پس از آن همه خدمتکاران فرانسوی خود را به چارلز تقدیم کرد، که از دختر عمویش، خانم زیبای مادام دو سنت جورج، که قبلاً فرماندار او بود، اکنون بانوی اول اتاق خواب او شروع شد. پادشاه خیلی زود نسبت به او بیزاری کرد.
در همان روز پر حادثه، عروس، پادشاه و دربار عازم کانتربری شدند، جایی که قرار بود جشن ازدواج برگزار شود. در قسمتی زیبا از سبزه به نام برهم داونز، ضیافتی تدارک دیده شد. و در غرفه ها عروس ملکه به بانوان خانواده انگلیسی اش معرفی شد و آقازاده ها و آقایان به خدمت او منصوب شدند. آن شب، چارلز و هنریتا در تالار نجیب سنت آگوستین، کانتربری ازدواج کردند.
صبح روز بعد آنها در سوار شدند، پادشاه تصمیم گرفت که از طریق بزرگراه بزرگ تیمز وارد پایتخت خود شود تا بتواند کشتی باشکوه نیروی دریایی نجیب خود را به عروسش نشان دهد، که از صفوف سلطنتی هنگام عبور از رودخانه با سلام های رعدآلود استقبال کرد، در حالی که رودخانه با هزاران قایق و قایق های زیبای غول پیکر لندن پوشیده شده بود. هنگامی که راهپیمایی به محل فرود در وایت هال نزدیک شد، یک رعد و برق شدید باران آمد. با این حال ملکه بارها دست خود را برای مردم تکان داد. او به زیبایی لباس پوشیده بود. مثل پادشاه، رنگی که او می پوشید سبز بود.
حتی در اولین روزهای ازدواجش، چارلز اول دلیل محکمی برای ابراز تاسف از پذیرش مستعمره کاتولیک روم با ملکه جوانش دید. موقعیت او بسیار دشوار بود. او تمام خطرات آن را پیش بینی کرد و زودتر به حل و فصل خنثی کردن بدترین ویژگی های پرونده رسید. ملکه سالها بچه بود. دلیل او کاملاً بیپرده. علاوه بر این، او به طور یکسان از زبان و تاریخ کشور بی اطلاع بود. اعتراف کننده و اسقف او احتمالاً کمتر از خودش متعصب نبودند. و پادشاه میدانست که جشن آیینهایشان، که حتی یک ذره از آن کم نمیکردند، در نظر مردمش بزرگترین توهین بود. ویرانی او بود، همانطور که حس خوب طبیعی هنریتا پس از آن تصدیق کرد، در اعترافاتش به توبه پرشورش به دوستش، مادام دو موتویل.
چارلز اول دلیل بزرگی برای پشیمانی از تأسیس قطار کاتولیک رومی ملکهاش متشکل از کشیشان و خدمتکاران، علاوه بر سایر شروط مضر در پیمان ازدواج که شورای پدر در حال مرگش تصویب کرده بود، یافت. ملکه فقط یک دختر شانزده ساله غیرمنطقی بود که کاملاً توسط قطار غیرمعمول بزرگی که در اطراف خود داشت هدایت می شد. او زبان انگلیسی را یاد نمی گرفت و توسط خادمان فرانسوی تشویق می شد که به آداب و رسوم و تعصبات ملتی که همسرش بر آن حکومت می کرد توجه چندانی نکند.
دعای عزیز شدن تا مبادا به مناسک کلیسای انگلستان بپیوندد. او تنها ملکه انگلستان بود که تاجگذاری خود را رد کرد. این امر شوهرش را عمیقاً اندوهگین کرد و مردمش را خشمگین کرد، زیرا آنها هرگز این جرم را نبخشیدند، زیرا او بعداً متوجه هزینه او شد.
چارلز تاج انفرادی را به دست آورد. هنریتا مراسم تاجگذاری را از دروازه کاخ در خیابان کینگ تماشا کرد. مقامات فرانسوی او متهم به حمله بیاحترامی در طول مراسم بزرگداشت شدند – چون در صومعه نبودند، این جرم بزرگی نبود. با این حال دفعه بعد که چارلز اول آنها را گرفتار کرد، او آن را بهانه ای برای مجوز کلی داد. او بدین ترتیب از شر شش روحانی، بسیاری از بانوان فرانسوی، به ویژه مادام سنت جورج خلاص شد، که مدعی این امتیاز بود که در کالسکه سلطنتی هر جا که پادشاه و ملکه می رفتند، به آزار و اذیت شارل. جای او به عنوان بانوی اول ملکه توسط مادام د لا ترموئی پروتستان پر شد. فقط پر گاماش و یک کشیش بسیار آرام دیگر توسط چارلز اول اجازه خدمت در کلیسای کوچک ملکه اش را گرفتند. چنین نوآوری هایی ملکه جوان را به شدت خشمگین کرد.
او خود را در عذاب خشم به خاطر خروج خادمان فرانسوی اش انداخت. و در خشم او برای شکستن پنجرههای کمد یا آپارتمان شخصی پادشاه در وایت هال ساخته شد، اگرچه او با بسته نگه داشتن جعبه و نگه داشتن هر دو مچ دست او را مهار کرد، زیرا او را از خداحافظی آنها در هنگام سوار شدن به پلههای وایت هال منع کرد. پادشاه آنها را خالی نفرستاد. ۲۲۰۰۰ لیتر بین آنها توزیع شد؛ با این وجود، زنان فرانسوی اتاق خواب سلطنتی، تمام لباسهای ملکه را بهعنوان ملزومات قانونی درآوردند و علاوه بر لباسی که پوشیده بود، فقط یک لباس کهنه و سه لباس مجلسی باقی گذاشتند – که برای خیلی خوب نیست.
پادشاه با مهربانی همسر رنجدیده خود را که به نظر می رسید آشتی کرده بود تسکین داد. اما قبل از پایان سال، او چنان خلق و خوی نشان داد که لویی سیزدهم. دوست قدیمی پدرش، دوک د باسومپییر، را به عنوان سفیر فوق العاده فرستاد تا در مورد ناراحتی زناشویی خواهرش تحقیق کند.
شیطنت توسط نخست وزیر پادشاه، دوک باکینگهام، انجام شده بود، همانطور که به وضوح می توان از نامه های سلطنتی موجود مشاهده کرد. هنری هشتم. مرزهای پارک های سلطنتی وایت هال و سنت جیمز با چوبه دار تزئین شده بود و بسیاری از آن ها مملو از سر و قسمت های انسانی بودند. در ماه اول ورود هنریتا به لندن، گفته شد که کشیشان او را به زیارت چوبهدار که آخرین کشیشهای کاتولیک رومی به خاطر ایمانشان کشته شده بودند، واداشتهاند، او با پای برهنه رفت و در آنجا زانو زد و دعا کرد.
دعای عزیز شدن باسومپییر که تا زمانی که صدایش را از دست داد صحبت می کرد و پس از تلاش های فراوان، این اتهام را مطرح کرد که ملکه جوان کاملاً آن را رد کرد. او گفت: «او هرگز نزدیک چوبهدار نبود، تا این اواخر که با پادشاه در هاید پارک قدم میزد، هرگز نمیدانست کجاست.» پایانی خوب برای پیاده روی عصرانه یک ملکه جوان زیبا زیر هجده سال! داستان دیگری در صورتجلسه شورا گنجانده شده بود، “اینکه کشیش ملکه او را مجبور کرده بود برای توبه از سنگرهای چوبی بخورد.” وقتی باسومپییر از او پرسید: “چطور بشقاب های چوبی؟” ملکه از پاسخ دادن بیزار شد.