نوشتن دعا روی کاغذ
نوشتن دعا روی کاغذ | شروع گرفتن صفر تا صد 100% دعا و طلسم توسط بهترین استاد و 100% تضمینی , لطفا میزان اهمیت نوشتن دعا روی کاغذ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با نوشتن دعا روی کاغذ را برای شما فراهم کنیم.۱۶ اسفند ۱۴۰۳
نوشتن دعا روی کاغذ : وقتی چیزی را طلب می کنیم که خداوند به ما وعده داده است، با یقین می دانیم که به خواست خدا دعا می کنیم: «اکنون این اطمینانی است که به او داریم، که اگر به خواست او چیزی بخواهیم، ما را می شنود.
دعا خدا منابع نامحدود است. به این ترتیب، او همه نیازهای ما را تامین می کند. پس خداوند از هیچ خیری کم ندارد; او یک انبار پر دارد. ما فقط باید یاد بگیریم که چگونه انبار را با دانستن نحوه دادخواست باز کنیم.
نوشتن دعا روی کاغذ
نوشتن دعا روی کاغذ : خداوند در چارچوب شخصیت خود به درخواست ما پاسخ می دهد. یعنی او فقط آنچه را که ما نیاز داریم به ما نمی دهد. برعکس، او به وفور به ما می دهد: “و خدای من تمام نیازهای شما را برحسب ثروت خود در جلال به وسیله مسیح عیسی برآورده خواهد کرد.
من این اصول را در روزهای اولیه خدمتم آموختم. من کتاب مقدس را مطالعه کردم و دریافتم که خدا خدای خوبی است. در طول سخت ترین رکود اقتصادی پس از جنگ کره، من خدمت خود را در فقیرترین منطقه کره آغاز کردم.
من یاد گرفتم که چگونه روزه بگیرم – نه به این دلیل که روحانی بودم، بلکه به این دلیل که چیزی برای خوردن نداشتم! با این حال، از طریق دعا و مطالعه کتاب مقدس، دریافتم که خدا فقط خدای آمریکا و اروپا نیست.
خدا خدای هر کسی است که یاد می گیرد به او اعتماد کند. داستان زیر که من بارها گفته ام، به خوبی راه دریافت درخواست های شما توسط پدرمان را نشان می دهد.
در اوایل خدمتم هنوز مجرد بودم. بنابراین، من در یک اتاق کوچک زندگی می کردم. در زمستان چون گرما نداشتم پتو را دور خودم می پیچیدم. با موعظه چیزهایی که در کتاب مقدس در مورد فراوانی خدا می دیدم.
خود را در یک دعای دیدم که احیا می کند. اگر خدا اینقدر خوب بود، اگر چنین منابع عظیم و فراوانی داشت، چرا من اینقدر فقیر بودم؟ این سوالی است که بسیاری، به ویژه در کشورهای در حال توسعه، هنوز می پرسند.
تصمیم گرفتم به سه چیز نیاز دارم. از آنجایی که راهی برای دیدار اعضایم نداشتم، به دوچرخه نیاز داشتم. چون چیزی نداشتم که کتاب مقدسم را روی آن بگذارم، واقعاً به یک میز نیاز داشتم.
نوشتن دعا روی کاغذ : برای رفتن با میز، تصمیم گرفتم یک صندلی بخواهم. این سه مورد امروز برای ما بسیار کوچک به نظر می رسد، اما چهل سال پیش این موارد در منطقه ما بسیار کمیاب بودند.
با این حال، با اطمینان کامل، از پدر آسمانی خود سه مورد را خواستم: یک دوچرخه، یک میز و یک صندلی. ماه به ماه این عرایض را به درگاه خداوند تکرار می کردم و احساس می کردم که با درخواست مستمر، بالاخره مرا می شنود و جواب می دهد.
با این حال، پس از شش ماه، من ناامید شدم. “خدایا، می دانم که زمان برای تو معنایی ندارد. با این حال، من اکنون واقعاً به این چیزها نیاز دارم. شاید شما تصمیم دارید برای پاسخ به درخواست من زمان بیشتری بگذرانید.
اما اگر بیش از حد صبر کنید، من می میرم و نیازی نخواهم داشت. آنها،” من ناامیدانه دعا کردم. سپس، صدای آرام آرامی را در درونم شنیدم: “پسرم، من تو را در اولین روزی که شش ماه پیش دعا کردی، شنیدم.
چه نوع میزهایی میخواهید؟ تعدادی صندلی و صندلی وجود دارد. چه نوع میزهایی. صندلی میخوای؟” آن کلماتی که آن شب به من گفته شد، زندگی من را کاملا متحول کرد. تصمیم گرفتم از خدا سه مورد خاص بخواهم.
یک دوچرخه ساخت ایالات متحده. در آن زمان من سه انتخاب از دوچرخه داشتم، اما دوچرخه آمریکایی محکم ترین بود. من یک میز از چوب ماهون فیلیپین درخواست کردم.
در نهایت، من یک صندلی خواستم، اما نه هر صندلی – این صندلی چرخهای کوچکی در پایین داشت، بنابراین میتوانستم مانند یک «شات بزرگ» دور اتاقم بچرخم.
در عرض دو هفته، پسر یک مبلغ آمریکایی یک دوچرخه آمریکایی کمی استفاده شده به من داد. من میز تحریر خود را که از چوب ماهون از فیلیپین ساخته شده بود.
و یک صندلی برای همراهی با میزم دریافت کردم. البته چرخ های کوچکی داشت. قسمت مفرح این داستان قبل از رسیدن عنایت خداوند اتفاق افتاد. یک روز یکشنبه، من در رومیان ۴:۱۷ موعظه کردم.
«به من دوچرخه، صندلی و میز تحریر دادهاند». سپس به شرح هر مورد ادامه دادم. سه جوانی که اکنون در وزارت هستند، پس از پایان خدمت از من پرسیدند: “کشیش، آیا می توانیم این سه هدیه بزرگ را که خداوند به شما داده است.
قابل درک است که آنها کنجکاو بودند، زیرا هر یک از آن چیزها در آن منطقه دارایی غیرعادی محسوب می شود. در راه خانه، با دیدن یک اتاق خالی متوجه شدم که از آنچه می خواهم به آن مردان جوان بگویم ناراحت بودم.
نوشتن دعا روی کاغذ : (همانطور که مکتوب است، من تو را [ابراهیم] را پدر بسیاری از امت ها قرار دادم)، قبل از او که ایمان آورد، یعنی خدایی که مردگان را زنده می کند و آن چیزها را می خواند. که انگار نیستند.» در طول خطبهام، از خودم شنیدم که با اطمینان فراوان میگفتم.
در را که باز کردم، دیدم آنها در اطراف اتاق کوچک بی ثمر برای دوچرخه، صندلی و میز نگاه می کنند. یکی از آنها در نهایت در حالی که بسیار متحیر به نظر می رسید پرسید.