بهترین دعانویس

  • دعانویس هشترود

    با لحنی اخمو گفت: «منظورت چیه؟» روی در حالی که با عصبانیت پاکت را جلوی صورت تام تکان می‌داد، پیروزمندانه گفت: «آه، خب، می‌توانی بپرسی منظورم چیست، شرلوک نوبادی هولمز! منظورم این انواع دعا است که تو سعی کردی آقای جان تمپل را در این کار شکست بدهی – منظورم همین است! و رولی کالور از کانادا تو را ناکام گذاشت! می‌بینی؟» تام گفت: «نه، من این کار را نمی‌کنم.» و با شرمندگی از آن سوی عرشه به ریموند کوچولو نگاه موثرترین طلسم و دعا کرد و طوری وانمود کرد که انگار مرتکب جرمی شده است. دعا روی با جدیت…

  • دعانویس میاندوآب

    دعانویس میاندوآب در مسیر پر پیچ و خم خود به سمت شمال، دوباره به اسکله کتسکیل رسیدند و روی، دکتر کارسون و پی وی به سمت اردوگاه پیاده رفتند تا ببینند اوضاع چطور انواع دعا است و ژاکتی را که دکتر آنجا گذاشته بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود بردارند، در حالی که دیگران مقداری از چمدان‌های کشتی منتقل کردند ، زیرا قرار بود خانواده الک با قایق کوچک‌تر به سفر خود ادامه دهند تا از شلوغی قایق دیگر کاسته شود. اواخر بعدازظهر سه پیشاهنگ برگشتند. دعا دکتر ژاکت را مثل یک پرچم سه‌پر روی انتهای عصایش حمل…

  • دعانویس مهاباد

    دعانویس مهاباد اگر تعصبش را کنار بگذاریم. شعار «رنگ‌هایت را نشان بده» شعار خوبی انواع دعا است، اما ریموند کوچک پا را فراتر از این گذاشت. او فرض می‌موثرترین طلسم و دعا کرد اگر رنگ‌هایت را نشان نمی‌دهی، به این دلیل است که هیچ رنگی نداری؛ و مانند بیشتر پیشاهنگانِ طبقه‌ی لاغراندام، او به شدت طرفدار لباس خاکی بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود، به خاطر خودِ رنگ. او (همانطور که در همان شب اول اردو به پی وی گفته بود) هرگز عاشق تام اسلید نشده بود. دعا جذابیت پیشاهنگی زیادی در تام وجود نداشت و ریموند از…

  • دعانویس سلماس

    دعانویس سلماس گری پرسید: «فقط یک مرحله دیگه مونده تا خودت رو به عنوان یه ستاره‌ی استعدادیاب نشون بدی، مگه نه؟» تام گفت: «من نه تا گرفتم. ما شانزده تا توی گشت داریم. اگه یکی دیگه بگیرم، می‌شم یه پیشاهنگ ستاره، به قول معروف. می‌خوام نشان باغبانی یا نشان اتومبیل بگیرم…» روی گفت: «خوشبختانه کوچکترین فلایویرها هم دریافت شدن، ها؟» شش نفر یا بیشتر از آنها روی سقف کابین ولو شده بودند، در حالی که کشتی پیشاهنگیِ افتخار بی‌صدا روی رودخانه به سمت بالا می‌رفت. دعا روی گفت: «نشان‌های شایستگی خیلی راحت به دست می‌آیند.» کانی بنت گفت: «نه، آنها…

  • دعانویس نائین

    دعانویس نائین اما باید خیلی مراقب باشند تا او را سالم به خانه‌اش برگردانند. پی وی با لحنی تند گفت: «مگر ما یک بار او را به خانه نیاوردیم؟ شما آن را به من بسپارید.» [۱۶۴] فصل چهاردهم پایگاه هوایی بریج‌بورو اول به یک نیروی کامل تبدیل می‌شود پی وی فریاد زد: «مراسم معارفه رو روی قایق برگزار می‌کنیم، خب؟» «درست مثل پینافور ، یه جورایی. تا حالا این نمایش رو دیدی؟ خیلی باحاله! دعا من دیدمش – قراره کلش روی کشتی باشه.» روث استانتون پرسید: «می‌توانم بیایم و مراسم آغازین را ببینم؟» روی شروع موثرترین طلسم و دعا کرد:…

  • دعانویس خوانسار

    دعانویس خوانسار اگر آقای هارلان شانس طولانی سفر موفقیت‌آمیز ما به سن پدرو را از دست نداده بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود، بهتر عمل می‌موثرترین طلسم و دعا کرد. «خب، من نمی‌توانم تصور کنم که ما در کارمان شکست خورده باشیم.» با نهایت خوشرویی گفتم: «به هر حال وظیفه‌ست، پس بهتره ازش نهایت استفاده رو ببریم.» عمو نابوت گفت: «این که یه توریست باشی، یه مسافری که ازش لذت ببری، از یه قاطر ولگرد باحال‌تره. سام باید نگران باشه، چون براش پول گرفته؛ اما ما مسافرا می‌تونیم نگاه کنیم و لذت ببریم. خب، آقای مویت؟» مخترع پاسخ…

  • دعانویس اردستان

    دعانویس اردستان با این حال، در داخل، چراغ‌های آویزان در برابر ضربه مقاومت کرده بودند و هنوز نور کم‌سویی بر اتاق می‌تاباندند. عمو نابوت را دیدم که روی نیمکتی لم داده و پاهایش را به میز تکیه داده بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود و با رضایت خاطر به یکی از سیگارهای بزرگش پک می‌زد. «سم، توی ایستگاه بین‌راهی توقف کردی؟» پرسید. «اینطور که پیداست، عمو.» «خسارتی وارد شده؟» «هنوز نمی‌تونم بگم. آسیب دیدی؟» او غده بزرگی روی پیشانی‌اش داشت، اما لبخند شیرینی می‌زد. «سام، باید شیرجه زدن من زیر میز را دیده باشی. یک سیرک معمولی بود…

  • دعانویس دامنه

    دعانویس دامنه بلکه در این مورد به سایر طراحان خودرو ایده‌هایی را که من مطرح کرده بودم، می‌دهد. اگر بتوان آن را بهبود بخشید یا دزدید، ثبت اختراع هرگز تضمینی برای آن نیست. همانطور که گفتم، وقتی بالاخره کارم تمام انجام جادو و دعا شد، پولی برای گرفتن حق ثبت اختراع نداشتم، که حداقل نوزده مورد از آنها برای محافظت از من لازم انواع دعا است.» ۵۴با تعجب از چنین بی‌توجهی‌ای پرسیدم: «و آیا در حال حاضر اصلاً هیچ حق ثبت اختراعی ندارید؟» سرش را تکان داد. دعا «حتی یکی هم نه. آقایان، آنجا یکی از مهم‌ترین اختراعات مکانیکی که…

  • دعانویس گلدشت

    دعانویس گلدشت در هر صورت، شیشه فقط می‌توانست ترک بخورد، زیرا تور همچنان قطعات شکسته را در جای خود نگه می‌داشت. موتورها در محفظه جلویی بدنه قرار داشتند. چهار عدد از آنها وجود داشت که هر کدام بزرگتر از یک گالن نبودند؛ اما مویت به ما اطمینان داد که به دلیل راندمان فوق‌العاده هوای فشرده، هر کدام قادر به تولید بیست و پنج اسب بخار یا در مجموع صد اسب بخار هستند. دعا تمام ماشین‌آلات دیگر نیز به همین ترتیب از نظر اندازه متراکم شده و به گونه‌ای قرار داده شده بودند که اپراتور می‌توانست فوراً به هر قسمت از…

  • دعانویس دستگرد

    دعانویس دستگرد اما او به اندازه کافی جنتلمن به نظر می‌رسید و کاملاً جدی بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود. بنابراین، از ترس اینکه مبادا متوجه رفتار نسبتاً تند عمویم و ند شود، عجله کردم و با جدیت مناسب گفتم: «این ترکیب خیلی مطلوبیه، آقای مویت، و یه پیشرفت خیلی خوب نسبت به خودکار معمولیه.» او به سرعت پاسخ داد: «اوه، به هیچ وجه هیچ چیز معمولی در مورد این دستگاه وجود ندارد. در واقع، آنقدر با سایر وسایل نقلیه موتوری مورد استفاده متفاوت انواع دعا است که نمی‌توان آن را به درستی خودرو نامید. مدتی است که…