بهترین دعانویس
-
دعانویس گلشهر
دعانویس گلشهر در حالی که بادبانها پر شده بودند و دوباره به سمت نسیم میرفتیم. «اصلاح کامل، اما نه آلوم و نه رم خلیجی.» «چی باعث انجام جادو و دعا شد دیر کنی، عمو؟» «کلی کار داشتم تا لباسهام رو آماده کنم.» این را گفت و سیگارش را فوت موثرترین طلسم و دعا کرد، دستکشهایش را صاف کرد و همزمان با نگاهی موشکافانه به عرشه نگاه کرد. «اولین باره که تو عمرم برای یه سفر تفریحی به دریا میرم. زندگی من همینه که با یه خدمه شاد، تو دریای آبی عمیق قایقسواری کنم. آره، سم؟» «حق با توئه و یک…
-
دعانویس قمصر
دعانویس قمصر وقتی با گرمی دستش را فشردم، پرسید: «این چه حرفهای احمقانهای انواع دعا است که میشنوم، سام؟» گفتم: «من عازم سفری به دور شاخ [دریا] هستم تا محمولهای از فولاد ساختمانی را با آن کشتی قدیمی و از کار افتاده، آن طرفتر، به ساحل اقیانوس آرام ببرم.» چشم تیزبینش نگاه مرا دنبال موثرترین طلسم و دعا کرد و روی کشتی ثابت ماند. «چیزی توش بهترین دعا نویس بهترین دعا نویس هست، پسرم؟» «چیز زیادی جز ماجراجویی نیست، عمو. اما تا بهار جلوی کپک زدنم را میگیرد.»۳۱«میآید و مرغ دریایی آمادهی به آب انداختن است. من از ولگردی و…
-
دعانویس گرمدره
دعانویس گرمدره ادامه داد: «اجازه بدهید توضیح دهم. من یک اتومبیل اختراع کردهام – البته نه دقیقاً یک اتومبیل؛ اما چون اسم بهتری ندارم، آن را اینطور مینامم. سالهاست که در حال آزمایش و ساختن آن هستم، زیرا تماماً کار دست خودم و زادهی مغز منحصر به فرد خودم انواع دعا است. اکنون تازه تمام شده است – از هر نظر کامل – اما متوجه شدهام که تقریباً از آن خسته شدهام. هر دلار موجود از پولم. به عبارت دیگر، آقا، دستگاهم مرا ورشکست کرده است. دعا مکثی موثرترین طلسم و دعا کرد و با چشمکی که از آقای هارلان…
-
دعانویس اشتهارد
دعانویس اشتهارد کشتی قدیمی در نظر یک ناظر سطحی، واقعاً مناسب دریانوردی به نظر میرسید؛ اما ند بریتون به زیر آب رفت و درزهای آن را با دقت بررسی موثرترین طلسم و دعا کرد و برگشت و سرش را تکان داد. او به من گفت: «اگر هوا خوب باشد و بار ثابت بماند، میتوانیم از آنجا عبور کنیم؛ اما اگر آن تیرهای آهنی بزرگ در انبار کشتی تغییر موقعیت دهند، تمام بدنه کشتی مثل الک باز میشود.» به او هشدار دادم: «اینقدر پچ پچ نکن، ند. باید ریسک کنیم.» او مردی نبود که از ریسک کردن بترسد، بنابراین سکوت کرد…
-
دعانویس دهلران
دعانویس دهلران هیچ کاپیتان دیگری در ساحل وجود ندارد که من به اندازه شما، آقا، با اطمینان و اعتماد کامل این کار را به او بسپارم. و ما میتوانیم هزینه خوبی برای این سفر بپردازیم.» ۱۳پدرم از این تعریف قدردانی موثرترین طلسم و دعا کرد، اما این موضوع تصمیم او را تغییر نداد. او در حالی که خاکستر را در کاسه پیپش میریخت و با نگاهی متفکرانه به اطراف و به گروهی که مشتاقانه شنونده بودند نگاه میکرد، گفت: «این کار نشدنی انواع دعا است، آقای هارلان. زمانی بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود که از چنین کاری…
-
دعانویس بندر دیلم
دعانویس بندر دیلم آنقدر ناگهانی رفتیم که کشیش سم فراموش موثرترین طلسم و دعا کرد که آدمک را تا وقتی که بیرون هستیم تنها گذاشته، و بعد دوباره دنبالش برگشت. «برای چی؟» گفتم: «این دو نفر با هم خوب کنار میآیند؛ آنها دو نفر بینظیرند.» او میگوید: «فکر میکنم حق با توست. و این چیزی انواع دعا است که آن دو را به هم رسانده است. این یک ناهماهنگی تاریخی است!»۱۵۶ من میگویم: «کدام؟» او یک بار دیگر میگوید: «یک ناهماهنگی زمانی». میگویم: «قبول است. آیا اینجا بخشی از اتریش است. دعا یا فقط لقبی برای منطقهای در غرب اتریش…
-
دعانویس عسلویه
دعانویس عسلویه چند دسته ورق جلویش چیده بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود و حدس میزنم داشت بازی یک نفره کنفیلد را امتحان میموثرترین طلسم و دعا کرد. پشت صندلیاش، نوکر ترشرویی ایستاده بود که دستش را بالا آورد تا منتظر بمانیم. بابی اصلاً سرش را بالا نیاورد. دارد ورقها را جابهجا میکند، سعی میکند ورقها را درست بیاورد، سریع و عصبی هم این کار را میکند. یکهو نوکر دستش را روی یک دسته ورق میزند و میگوید: «ببخشید آقا، اما شما نمیتوانید این کار را بکنید.»۱۴۶ بابی غرید: «لعنت بهت!» «و من تازه داشتم میفهمیدم! چرا به…
-
دعانویس بناب مرند
دعانویس بناب مرند شما یک مشاور کتاب باشید یا یک بمبگذار، برای همه کسانی که پشت میز هستند، این را میدانند. بنابراین تنها راه برای اینکه به کسی نزدیک شوید این انواع دعا است که دستتان را رو کنید و تصمیم بگیرید. حالا اگر میخواهید دوباره نگهبان بیرونی را فراری دهید، به دنی زنگ میزنم. اما اوضاع را خراب خواهید موثرترین طلسم و دعا کرد.» او یک دقیقه به این موضوع فکر کرد، مدام مستقیم به چشمان من نگاه میکرد و ناگهان دستش را دراز کرد. گفت: «حق با شماست. من خیلی هیجانزده بودم و اجازه دادم تعصبم بر عقل…
-
دعانویس زرقان
دعانویس زرقان روز نهم به طرز غیرقابل تحملی گرم بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود، و۶۳غروب هم آرامشی به همراه نداشت. چهره ند بریتون جدی و نگران به نظر میرسید، و من صدایش را شنیدم که به دانکن مویت توصیه میموثرترین طلسم و دعا کرد چند طناب لنگر دیگر به طنابهایی که دستگاهش را محکم کرده بودند، اضافه کند. ما با نگرانی منتظر تغییر هوا بودیم و نزدیک نیمهشب، ستارهها کمکم محو شدند تا اینکه کمی بعد، پردهای سیاه رنگ، کشتی را پوشاند. هوا پر جنب و جوش و پر از حس الکتریکی بود که به شدت اعصاب…
-
دعانویس کیانشهر
دعانویس کیانشهر ما قبل از ترک بندر، این گزینه را بررسی کرده بودیم؛ اما آقای هارلان معتقد بهترین استاد دعانویس در شهر های ایران بود که من باید خودم با راهنمایی … در این مورد تصمیم بگیرم. عمال پوست درخت و شرایط آب و هوایی. هر دوی این الزامات برای مسیر میانبر مطلوب به نظر میرسیدند. کشتی تا اینجا بسیار بهتر از آنچه انتظار داشتم رفتار کرده بود و به نظر میرسید که هوای خوب احتمالاً برای مدت طولانیتری ادامه خواهد داشت. بنابراین، بعد از جلسهای با ند بریتون – چون عمو نابوت از «دخالت در کار» یا حتی ارائه…