بهترین دعا

  • دعا برای آرامش کودک لجباز

    دعا برای آرامش کودک لجباز : که ما در اینجا از چیزی که عملاً غیرقابل انکار است به آن نوع موضوعی می‌گذریم که هر انسان منطقی حق دارد آن را باور یا رد کند. همانطور که او درست فکر می کند عبارات قبلی آن را قابل قبول می کند. عدم تطابق آن با تجربه رایج، آن را به سمت چیزهای باورنکردنی متمایل می کند. ترجیح می‌دهم به هیچ‌وجه پرتو قضاوت خواننده را تحت تأثیر قرار ندهم، بلکه صرفاً داستان را همانطور که پلاتنر به من گفته است، تعریف کنم. او روایت خود را، می‌توانم بگویم، در خانه‌ام در چیسلهورست به…

  • دعا برای آرامش در خانواده

    دعا برای آرامش در خانواده : او متوجه شد که جهان در مورد او کاملاً ساکت است. به همان اندازه که تاریک بود، آرام بود، و با اینکه باد سردی روی تپه می‌وزید، خش‌خش علف‌ها، جست‌وجوی شاخه‌هایی که باید همراهش می‌شد، وجود نداشت. بنابراین، اگر نمی توانست ببیند، می شنید که دامنه تپه ای که روی آن ایستاده بود سنگی و متروک است. رنگ سبز هر لحظه روشن‌تر می‌شد، و همانطور که این کار را می‌کرد، قرمزی کم‌رنگ و شفاف با سیاهی آسمان بالای سر و ویرانی‌های صخره‌ای اطراف او در می‌آمیخت، اما نمی‌کاهد. دعا توجه به آنچه در زیر…

  • دعا برای آرامش نوزاد

    دعا برای آرامش نوزاد : یک لحظه او متحیر شد و بعد به ذهنش رسید که این موجود با چشمان عظیم خود چیزی را تماشا می کند که در دنیایی که به تازگی ترک کرده بود رخ می دهد. نزدیکتر آمد، و نزدیکتر شد، و او آنقدر حیرت زده بود که نتواند فریاد بزند. وقتی به او نزدیک شد، صدای ناراحت کننده ای بسیار ضعیف ایجاد کرد. سپس با یک ضربه ملایم به صورتش زد – لمسش خیلی سرد بود – و از کنارش رد شد و به سمت قله تپه رفت اعتقاد فوق‌العاده‌ای در ذهن پلاتنر جرقه زد که…

  • دعا برای آرامش

    دعا برای آرامش : اگر روح انسان بعد از مرگ استمرار داشته باشد، قطعاً منافع انسان بعد از مرگ نیز ادامه دارد. اما این صرفاً حدس خود من از معنای چیزهایی است که دیده می شود. پلاتنر هیچ تفسیری ارائه نمی دهد، زیرا هیچ تفسیری به او داده نشده است. خوب است که خواننده باید این را به وضوح درک کند. روز از نو، با سرش به هم می پیچید، خسته و در آخر، ضعیف و گرسنه، در این دنیای عجیب و غریب روشن در خارج از جهان پرسه می زد. در طول روز – یعنی در روز زمینی ما…

  • دعا برای شفای مریض استوری

    دعا برای شفای مریض استوری : ابر ناظران مانند پفکی از غبار سبز در برابر باد بلند شد و به سرعت به سمت معبد در تنگه به ​​سمت پایین رفت. سپس ناگهان پلاتنر معنای بازوی سیاه سایه‌ای را که روی شانه‌اش کشیده شده بود و طعمه‌اش را به چنگ می‌کشید، فهمید. جرات نداشت سرش را بچرخاند تا سایه پشت بازو را ببیند. با تلاشی شدید و پوشاندن چشمانش، خود را به دویدن رساند، شاید بیست قدم برداشت، سپس روی تخته سنگی لیز خورد و افتاد. روی دستانش جلو افتاد. و بطری در حالی که زمین را لمس می کرد شکست…

  • دعا برای شفای مریض وضعیت واتساپ

    دعا برای شفای مریض وضعیت واتساپ : کمی بلندتر گفتم: «اگر مرا به این اتاق جن زده ات نشان دهی، تو را از سرگرم کردنم راحت می کنم.» مرد با بازوی پژمرده در حالی که من را خطاب می کرد به پاهای من نگاه می کرد گفت: “روی تخته بیرون در شمعی است.” “اما اگر امشب به اتاق قرمز بروی -” (پیرزن گفت: “این شب همه شب است.” جواب دادم: خیلی خوب. “و به کدام سمت بروم؟” او گفت: “شما کمی از گذرگاه می روید، تا زمانی که به یک در می رسید، و از آن یک راه پله مارپیچ…

  • دعا برای شفای مریض در مسیحیت

    دعا برای شفای مریض در مسیحیت : طنین هیاهو و ترقه آتش برای من هیچ آرامشی نداشت. به خصوص سایه ای که در طاقچه در انتها وجود داشت، آن ویژگی غیرقابل تعریف حضور را داشت، آن پیشنهاد عجیب و غریب از یک موجود زنده در کمین، که در سکوت و تنهایی به راحتی می آید. بالاخره برای اینکه خودم را آرام کنم، با یک شمع داخل آن رفتم و خودم را راضی کردم که هیچ چیز ملموسی در آنجا نیست. دعا آن شمع را روی کف طاقچه ایستادم و آن را در همان موقعیت گذاشتم. در این زمان من در…

  • خوش شانسی دعا برای عزیز شدن درچشم همه

    خوش شانسی دعا برای عزیز شدن درچشم همه : یک مرد بسیار پیر هستم.» او لحظه‌ای مکث کرد. “و اتفاق می افتد که من پولی دارم که در حال حاضر باید آن را ترک کنم، و هرگز فرزندی ندارم که آن را به دستش بسپارم.” او به تنهایی خود و مشکلاتی که برای یافتن پول خود داشت، ادامه داد: «این طرح و آن طرح، خیریه ها، مؤسسات و بورسیه ها و کتابخانه ها را سنجیده ام و به این نتیجه رسیده ام. سرانجام، – او چشمانش را به صورت من دوخت، – که من یک جوان جاه طلب، پاک فکر،…

  • دعا برای خوش شانسی در تمام مراحل زندگی

    دعا برای خوش شانسی در تمام مراحل زندگی : اما آیا واقعاً – با کمال میل – سالهای من را می گیرید؟” با شجاعت گفتم: با دستاوردهای شما. دوباره لبخند زد. به پیشخدمت گفت: «کومل – هر دو. او گفت: “این ساعت، این ساعت بعد از شام، ساعت چیزهای کوچک است. اینجا تکه ای از خرد منتشر نشده من است.” او بسته را با انگشتان زرد رنگش باز کرد و کمی پودر صورتی روی کاغذ نشان داد. او گفت: “این، خوب، باید حدس بزنی که چیست. اما کومل – فقط کمی از این پودر را در آن قرار داد –…

  • دعای خوش شانسی قوی

    دعای خوش شانسی قوی : دور شیشه‌ای که بزرگ بود، با دیوارکوب‌های برنجی زیبا چرخیدم تا طناب کور را پیدا کنم. من نتوانستم هیچکدام را پیدا کنم. تصادفاً منگوله را گرفتم و با صدای فنر نابینا دوید. متوجه شدم که به صحنه ای نگاه می کنم که برایم کاملاً عجیب بود. شب ابری بود، و از میان خاکستری لخته‌ای ابرهای انبوه، نیمه‌نور ضعیفی از سپیده‌دم را فیلتر کرد. دعا درست در لبه آسمان، سایبان ابر لبه قرمز خونی داشت. در پایین، همه چیز تاریک و نامشخص بود، تپه های کم نور در دوردست، توده ای مبهم از ساختمان ها که…